قصه ی اوتیسم اینه:
مدرنیسم که حاکم شد، فمنیسم که آمد، تولید انبوه که شد اساس زندگی، مادرها که برای نیروی کار ارزان از خانه بیرون شدند، زنها که مادری را کنار گذاشتند و شدند عروسکهای جذاب جن©سی، خانواده و روابط فامیلی که کمرنگ شد... سوال پیش آمد که پس چه کسی بچه ها را بزاید و در دامانش تربیت کند.
مدرنیسم پاسخ داد:
اولا جمعیت زیاد است پس تا میتوانید نزایید
در ثانی همان یکی دو تا بچه هم که میزایید، چطور پرورش دهید؟
خوب چون زنها نباید وقت شریف خود را در خانه با کارهای چیپ مثل مادری کردن تلف کنند و تا جوانند باید کارمند و کارگر باشند و البته جذاب از نظر جن©سی، پس می توانند با کمک ماشینها و روبوتها فرزندشان را پرورش دهند (مثل جوجه ماشینی).
بعد گفتند ما رسانه ها و اسباب بازی های دیجیتالی جذاب برای کودکانتان می سازیم. که آنها را سحر میکند و بچه ها بجای گریه کردن و بازی و تعامل با خانواده، ساعتها در جلوی تلوزیون خشکشان میزند و کاری به پدر و مادر و خانواده ندارند.
در ثانی ما برای هندل کردن نیازهای اساسی کودکانتان مهد کودک ها را میسازیم و توسعه میدهیم تا کودکانتان از دو سالگی به بعد به آنها بسپارید، آنها کودکانتان را تغذیه و تر و خشک می کنند و میخوابانند...(یعنی همان نگاه تولید انبوه که به کالا داشتند را به کودک انسان هم تعمیم دادند).
نتیجه شد اینکه سر و کله ی یک اختلال کم کم خودش را نشان داد:
کودکانی که گویی یخ زده اند! قادر نیستند با انسانهای دیگر تعامل داشته باشند، حرف نمیزنند، بازی نمیکنند، کارهایشان را نمیتوانند مستقلاً انجام دهند...
اسمش را گذاشتند اوتیسم و کم کم خانواده ها با دریافت هشدار اوتیسم، داشتند متوجه میشدند که اساسا این مدل زندگی ماشینی، مشکل داره.
این هوشیار شدن مردم، به کام اربابان معابد مدرنیته خوش نیامد. چون نقشه هایشان برای حکومت بر بشریت توسط ماشینها و روابط ماشینی را به چالش میکشید.
پس در حدودای دهه هفتاد میلادی چاره ای اندیشیدند:
سرمایه گذاری عظیم کردند روی تحقیقات راجع به «اوتیسم».
تحقیقاتی که مثل تمام موارد مشابه، نتیجه از قبل تعیین شده بود. در این مورد، محققان فقط کافی بود به لطائف الحیل در مقاله ها تاکید میکردند که:
اوتیسم یک نقص کاملا بیولوژیک و جسمانی است (با منشأ احتمال قریب به یقین ژنتیکی) و هیچ ربطی ندارد به آسیب دیدگی روح و روان کودک بخاطر پرورش بی روح ماشینی.
اما یه مشکلی وجود داشت:
مردم به عینه میدیدند که علت یخ زدگی کودکان (اوتیسم)، پرورش ماشینی است، میبینند که با شروع زندگی ماشینی این اختلال بوجود آمده و هر قدر جوامع بیشتر در مدرنیته فرو می روند این اختلال در کودکان شایع تر میشود. وانگهی اگر قبول کنیم اوتیسم منشا جسمی دارد، پس چطور با با اصلاح رفتار والدین، بچه ها بهبود می یابند؟
پس مردم قطعا زیر بار نتیجه ی این تحقیقات نخواهند رفت.
از اینجا به بعد، اقناع مردم کار رسانه ها بود دیگه.
کمپین هایی راه انداختند به نام دفاع از مادران کودکان اوتیستیک و عده ای زن را اجیر کردند که به عنوان مادران کودکان اوتیستیک، خواهان حق خود باشند که چرا بخاطر اختلال ژنتیکی کودکانمان، جامعه ما را متهم میکند به بی عاطفه بودن و پرورش ماشینی فرزندمان؟! این اتهام، اصلأ نقض حقوق انسانی ما هست و باید قانونا قدغن شود که پزشک یا محقق یا متخصصی از این به بعد، اوتیسم را نسبت دهد به کم گذاشتن مادر در پرورش فرزند. (یاد رژه ی چند تا زن اجیر شده نیفتادید که سیگار به لب، خواهان آزادی و حقوق زن بودند و شدند طلایه داران فمنیسم؟ که البته بعدا معلوم شد این زنهای آزادیخواه(!) در واقع اجیر شده ی مردهایی بودند که نفع اقتصادی و سیاسی می بردند از فمنیسم و حتی از فروش سیگار!)
خلاصه بعد از آن کمپین های نمایشی و فرمایشی به نام حقوق مادران کودکان اوتیستیک، دیگه حرف زدن راجع به هر منشأ غیر جسمانی اوتیسم، شد خط قرمز تحقیقات. و بعد، در رسانه ها شروع کردند به ترساندن مردم از اوتیسم و ترغیب خانوادهها به تشخیص زودهنگام این اختلال و شروع آموزش و دستی و رام کردن کودکان در موسسات اوتیسم.