گزیده ی مطالب تاپیک های مدیریت مخارج و درآمد هاا و نحوه ی بهتر پس انداز کردنشون

@masumehjoon‍

معصومه جون منم تعریف از خودم نباشه مدیریت خوبی دارم تو زندگیم حواسم به همه چی هست شاید بیست نباشم ول ...
سلام عزیز دلم ❤️ واقعا مدیریت شما رو می‌دونم و سالهاست میشناسمتون عزیزم
میدونم که چقدر برای زندگی الانتون زحمت کشیدی ♥️

مادر شوهرتون هم پیر هستند بذارین حرفش رو پای پیری اشون
شما کار خودتون رو بُکنید
مدیریت خودتون رو داشته باشین ❤️

قیچی دستِ شماست عزیزم ❤️ هر طور بخوای میتونی بِبُریش

خونه هم از واجبات عزیزم ❤️ من ریخت و پاش کنم از بیرون غذا سفارش بدم تند تند

ولی به خونه نرسم ،به زندگی ام اهمیت ندم ،یه درصد هم ارزش نداره
بارها گفتم ،یه کیلو طلا پس انداز داشته باشم
ولی خونه ام وسیله هاش درب و داغون باشه

یا خونه ام نواقص داشته باشه ،یه مهمون اومدنی نتونم یه دست
بشقاب ،یک رنگ و یه شکل بذارم سرِ سفره

این پس انداز من تومنی ارزش نخواهد داشت

امروزِ که همه عقلشون تو چشمشون

اون روز خواهرم می‌گفت میخواست خواستگار  بیاد برای دخترم

مادرِ پسر گفته اجازه بدین اول بیاییم یه سَر دولت منزل رو ببینیم بعد

ببینیم به درد هم میخوریم یا نه 🤦

منظور عزیزم شما به در نگیر و تو کارِ خودت باش

بودجه بندی ات هم بله خوبه عزیزم ❤️

@masumehjoon‍

معصومه جان سلام❤️☁️ منم وسایل خونم خیلی درب و داغون شدن🥺تو این ۱۴سال فقط یک مبل تختشو و یک میز نهار ...
سلام به روی ماهت عزیزم
هیچ اشکالی نداره عزیزم
مهم از این به بعد که با درایت و مدیریت همشون رو تغییر بدی

ببین عزیزم ❤️ بشین لیست کن نواقصت رو
ببین چیا کم و کسری داری بنویس

به دوستان هم گفتم اگه میخواین نواقص خونه اتون رو بدونین

یه بار وقتی مهمونِ رو در بایستی داشتین

همه اشون خود به خود ،میاد به چشمت که چیا رو باید عوض کنم
چیا باید کلا دور ریخته بشه ✅

همه اشون رو دونه دونه بنویس

وسیله های کوچیک یه طرف
وسیله های سنگین یه طرف

بعد بشین الویت بندی کن ببین کدوم واجب هستش

اونو بذار الویت ✅

براش باکس تعیین کن ،و ماهانه یا هفتگی پول براش کنار بذار

برای وسیله های بزرگ هم میتونین چک بدین ،یا اقساطی بگیرین

وسیله های بزرگ رو بذار ،رو دوش همسرتون ❤️

ولی وسیله های کوچیک رو هم خودتون با مدیریت ،و برنامه ریزی ،مبتونین کم کم جایگزین کنین

هر سه ماه یکبار یه وسیله بگیری ،از همون وسیله های آشپزخونه ،یا ظرف و ظروف ،یا پرده و ....

خواهی دید که در سال چهار قلم وسیله ی خونه ی تو نُو شده ✅

در سال یه دونه هم از وسیله های بزرگ رو اگه همسرتون توانستند عوض کنند ،با توجه به شرایط مالی اتون

به کل میبینی در عرض دو سال قشنگ به خونه ات هم رسیدی

و در کنارش هم عزیزم حتما سعی کنید قدر وسیله هاتون رو بدونین ✅ که هر چقدر هم در سال تغییر بدین
با مُد پیش برین
میلیونی براش هزینه کنید
ولی در نگهداریش کوتاهی کنید
هیچ ارزشی نخواهد داشت ✅این هزینه کردن هاتون

کسی که درِ خونه ی مارو میزنه ،ظاهر رو میبینه
کدبانو گری و با سلیقه بودن مارو میبینه

نمی‌بینه که من در سال چقدر طلا پس انداز کردم ✅

سعی کنید برای هر قسمت از زندگی به بودجه ای تعلق بدین
که بدون عذاب وجدان گرفتن برای خودتون و زندگی اتون هزینه کنید ✅

@مستانه7‍

@masumehjoon‍

خب سلام دوستان جان
میبینم که جو تاپیک خیلی عالی و پر از انرژی داره جلو می‌ره
ممنون از همه ی دوستان که بدون چشم داشت میان و تجربه های گرانقدرشون رو در اختیارمون قرار میدن ❤️
مخصوصا از دوست عزیزی که تازه به جمع ما پیوستند ❤️
این تاپیک برای همه است


و بارها گفتم همه ی ما مثل تکه هایی از پازل هستیم 😍که بار در کنار هم،قرار گرفتنمون زیبا 😍و ،کامل دیده میشیم 😍👌
اومدم یه کوچلو هم گزارش بدم برم
به لطف و مرحمت خدا دخترم در آیین رانندگی قبول شد 🤩😍و از دیروز جدی افتادیم به دنبال ماشین برای دخترم 😍
روز موعود رسید بلاخره 🤩همون روزی که سالها فقط جمع کردیم 👌 که الان ثمره اش رو ببینیم


و منِ مادر چقدر ذوق بچه هام رو دارم که روز به روز پیشرفت کنند و من در بالا و بلندی ها ببینمشون و کیف کنم 🤩😍
که امسال تصمیم گرفتیم که اوایل تیر ماه ثبت نام کنم به رانندگی ،مبلغ 7/950/000تومن ،پارسال بعد پایان هجده سال به خاطر کنکور نتونست شرکت کنه ،ولی امسال جزو اهداف ام بود ،که حتما ثبت نام کنم ،
که اوایل تیر ثبت نام شد ،و اواسط مهر ماه
که دیروز قبول شد 🤩


حساب کتاب که کردم با پول دکتر چشم پزشکی و پلیس +۱۰
و شرکت در آزمون ها جمعا با ده ملیون تمام شد
که اونم  اول به لطف خدا و بعد پدرش ❤️
که خیلی حمایت کرد در این مسیر، هرروز می‌برد دُر میزدن تا دستش عادت کنه


و تونست قبول بشند ،بودند کسایی که هر بار رَد میشدن ۷۵۰،باید واریز می‌کردند یه جلسه می‌رفت تا دوباره بتونن شرکت کنند ،ولی دخترم پشتش پدرش بود ❤️

خلاصه دیروز پدرش زحمتشو کشید برد امتحان شهری
دل تو دلم نبود تا بهم زنگ بزنند❤️
یکی دو ساعت بعد دیدم با جعبه ی شیرینی اومدن 😍
۱۰۰/۰۰۰به شیر خوارگاه نذر کرده بودم که دخترم قبول بشه واریز کنم ،که در جا پرداخت کردم 💜

دوستاش تو دانشگاه ازش شیرینی خواسته بودند که از باکس متفرقه یه مقدار شیرینی خامه ای گرفتم ۱۸۰/۰۰۰

اینم بگم دوستان درسته اما انگیزه ولی میگم فقط برای تلنگر
یکی دو روز پیش دخترم از دانشگاه زنگ زد با تت پت الووو الووو کرد ،هوری دلم ریخت که چی شده 🥺


گفت ماماااااان مممامان
گفتم بگو دخترم چی شده
گفت مامان نمیتونم حرف بزنم
گفتم ی نفس عمیق بکش و حرف بزن ❤️نگرانم نذار چی شده ؟

گفت مامان تو حیاط دانشگاه بودم داشتم میرفتم داخل کلاس دیدم یه صدای جیغ وحشتناکی میاد سرم رو اینور اونور چرخوندم به هو دیدم یکی از بالا ،تالاپ افتاد جلوی پام 😭
مغزش متلاشی شد ،همه جاااا خونی شده 🥺کفشهام خونی شده ..مااااامان تورو خدا 🥺سرم داره می ترکه


مامان داشتم میمردم از اتفاق پیش اومده که همه جمع شدند
بهم آب آوردند و دلداری دادند ..
در حالیکه دخترم خون گریه میکرد ،هق هق کنان گفت مامان بیچاره و
مُرد 💔گفتم خونسردی خودت رو کنترل کن
یکم فاصله بگیر از اون محوطه ،بهت زنگ بزنم
گفت مامان میگم طفلک مُرد 💔
گفتم دخترم قسمت و عمر اونم تا اونجا بود 💔خودت رو ناراحت نکن


خودم در پُشت تلفن حالم بده میشد ،خودم رو به زور نگه داشته بودم ...
گفتم از دوستاتون بودند ؟ گفت نه مامان ،پسرِ از دانشجوهای دانشکده امون بود 🥺دو ر و بَر سی اینا بود ،خودش رو از طبقه ی چهارم انداخت پایین
مامان تنها دو سه قدم فاصله داشتم باهاش 🥺دقیق جلوی چشمام بود
خیلی خیلی ناراحت شدم ،گفتم برو دست و صورتت رو یه آبی بزن ،برات اسنپ بگیرم برگرد خونه


در حالیکه اشک می‌ریخت 🥺گفت نه مامان نمیتونم ،فردا هم به خاطر امتحان رانندگی تعطیل میکنم
دیگه نمی‌تونم چند جلسه ‌پشتِ سر هم غیبت کنم
گفتم باشه پس برو دست و صورتت رو بشور
برو یه قهوه بخور ،پول میریزم به حسابت ،یکم خودت رو ریکاوری کن ،برو کلاس
خداحافظی که کردم


چقدرررر ناراحت شدم 🥺گفتم بیچاره پدر مادرش 💔بچه رو با چه امیدی صبح از خونه فرستادند دانشگاه
الان خبر مرگش رو بهش خواهند داد 🥺
از یه طرف نگران دخترم شدم
اول همون لحظه صدقه گذاشتم کنار 💖
شکر گزاری کردم 🤲 که خدارو هزاران مرتبه شکر که نیوفتاده بنده خدا، رو دخترم ،تنها فقط دو سه قدم فاصله داشتند
استادشون که صحنه رو دیده بود


می‌گفت ..فلانی مادرت دست به دعات بوده که از سرت گزر کرد این بلا رو
زنک زدم به همسرم 💖جریان رو تعریف کردم
همسرم هم نگران شد 💖گفت تو نگران نباش ،الان بهش زنگ میزنم و خودم میرم دنبالش


همسرم که بعد یکی دو ساعت رسیده بود دانشگاه ،خانواده ی مرحوم 🥺💔رو دیده بود که اومده بودند دانشگاه
می‌گفت پسرم چند سالی بود افسردگی داشت 🥺
تک فرزند هم بود 🥺
چند بار به دکتر و اینا بردم ،یه مدتی بود باز بدتر شده بود

@royayezendegi‍ ادامه دارد….👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

می‌گفت خودش رو نفرین میکرد که ،چرا کوتاهی کردم در حق بچه ام 😭کاش می‌بردم بستری میکردم 🥺کاش از خونه هیچ وقت نمی ذاشتم بره بیرون

الان بچه ام زنده بود 🥺

بچه ها منظور از نوشتن این داستان تلخ این بود که آگاه باشیم ،،،،کوتاهی نکنیم ،در حق فرزندانمون ❤️

ایشون مریض بودند ،ایشون افسردگی شدید داشتند وباید بستری می‌شدند ،که نشدند 💔

که الان یه عمر یه داغ میمونه ،رو دل پدر،مادر  💔🥺

بچه ی سی و خورده ای ساله پَر پَر شد ،مادر و پدر داغ دار

خدا هیچ داغِ بچه ای رو نشون پدر مادر نده ❤️🤲

ببخشید اگه خاطرتون رو مکَدّر کردم ❤️

ولی خواستم فقط یاد آوری کنم که بعضی وقتها ،بعدا وجود نداره

بعدا خیلی چیزا خراب میشه 👌خیلی دیرررر میشه

مراقب خودتون و بچه هاتون باشین ❤️که بچه هامون جز باارزش ترین دارایی ما هستند ❤️

خب بریم یه گزارش کاری هم بدم 😍

از کارِ پاره وقت هم ۲۴۵/۰۰۰کار کرده بودم که مستقیم رفت پس انداز مخفی خودم 👌

یه سر رفته بودم بیرون ،یه جوراب شلواری پشمی نیاز داشتم ،که میخواستم برای بیرون ،از زیر دامن بپوشمم

یه دست دامن و کُت گرفتم که نیازم بود

هوا هم که سرد بود ،باید می‌گرفتم

یه دونه جنس خوب پسند کردم که ۳۵۰/۰۰۰میگفت فروشنده که ،گفتم تخفیف بدین خوشحال میشم ،که ایشون هم گفتند شما ۳۲۰/۰۰۰تومن بده ،از باکس پوشاک ،جدا کردم این مبلغ رو پرداخت کردم 👌

و  رنگ مشکی اش رو هم گرفتم که با همه چی بتونم بپوشم

۳۰توون هم اومدم خونه زدم به حساب شخصی خودم 😍

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود 😍

باز میام مینویسم براتون ❤️ فعلا گفتم یه خدا قوتی بگم بهتون 😍که تاپیکمون پُر بار ،میره جلو 

باز انشالله خواهم اومد ،و از ریپلای ها هم جواب خواهم داد

و گزارش هم خواهم داد 😍

فعلا برم به شام روی اجاق یه نگاهی بندازم ❤️ ویکی دو رج هم بشینم ببافم 😍تا اومدن خانواده ❤️

باز میام پیشتون خیلی زود 😘

@masumehjoon‍

سلام دوستان عزیز ♥️ سلام آرامش جان
شما به من لطف داری عزیزم

هر از گاهی می‌خونمتون ❤️و به پیشرفت هاتون می بالم و افتخار میکنم ❤️

ذوق میکنم وقتی میبینم چقدر برای رُشد و پیشرفت زندگی اتون تلاش میکنید 🌺

واقعیتش عزیزم می‌خوام یه مدتی دور باشم از سایت و گروه

اینطوری خیلی بهتر برای همه امون

اینطوری هم هیچ‌کس طوری فکر نمیکنه که تاپیک‌ فقط برای معصومه است ♥️

البته از دید خودشون ،چون اصلا دلیلی نداره که من اینطوری فکر کنم

بارها گفتم مدالی برامون آماده نکردند

یا حقوقی برامون نمیدند ،که بخوام فقط خودم باشم

اگه بودم فقط و فقط به عشق شماها بودم

از سر علاقه و دوست داشتن بودم ❤️

می خوام یه مدت دور باشم از جو تاپیک

تا کسی فکر نکنه که محکوم به سکوت اجباری هستش ❤️

البته بازم میگم از دید خودشون

بعضی‌ از دوستان که فکر می کنند اینجا مختص من است

و دیگران در محدودیت هستند

میخوام واقیعت یه مدت دور باشم ..اون عزیزان هم

راحت باشند و بیان راحت حرفاشون رو بزنند ❤️

من کوچیک همه اشون هستم

اینجا دوستان زیادی داریم که باتجربه هستند ❤️

مثل مستانه ی عزیزم ،نقاش عزیزم ،سوسو جان ،آرشیدا ،مهراسای دوست داشتنی خودم ،نگین خوش قلب ❤️ ارمغان
و خیلی ،خیلی از دوستان ❤️ که هستند در کنارتون ❤️


عزیزان کسی که منو می‌شناسه ،دیگه لزومی نداره من خودم رو برای کسی توجیه کنم

من تو این چند سال به جز مهرو محبت به کسی کار نداشتم

نیش و کنایه نزدم ،طعنه نزدم

هیچ برچسبی به کسی نزدم

فقط اومدم گفتنی هارو گفتم و رفتم 🌺


و همیشه تاکید کردم و گفتم... اینجا وقتی قشنگ که ... همه‌مون در کنار هم باشیم ❤️

بارها گفتم ماها مثل تکه‌هایی از یک پازل هستیم که وقتی کنار هم قرار می‌گیرد،

قشنگی و معنای کامل خودش رو نشون میدند ♥️

ولی نمی‌دونم چرا بعضی از دوستان طور دیگه فکر میکنند ...واقعیت برام سنگین میاد  که بیا زمان بذار ،بنویس ،بنویس ،بعد تعنه بشنوی

به هر حال  نظرات آزاد و هر کس مختار هرطور فکر کنه ...

و اما عزیزان من ❤️من گفتنی هارو طی چندین سال  گفتم و نوشتم براتون ❤️

یه مدت نیستم کنارتون

دیگه ماشاالله خودتون عاقل و بالغ هستین ❤️ و آموختنی هارو ،آموختین

وبه خوبی غلق زندگی دستتون اومده

نمی‌خوام که جو تاپیک رو بهم بزنید


میرم انشالله خدا اجازه بده عمری باقی باشه

سرسال میام کارنامه های درخشانتون رو ببینم ❤️

میدونم که همه اتون دستِ پُر میرین پیش واز سالِ ۴۰۵🥰😍

فقط چند نکته از من یادگاری
هدف هاتون رو فراموش نکنید
قدر زندگی و خانواده اتون رو بدونین ❤️
به همسرتون عشق بورزین ❤️
و به زحماتش ارزش قایل بشین ❤️
و همیشه شکرگزار و قدردان باشین ❤️


منم یه کارایی رو می‌خوام  شروع کنم ،در راستای پیشرفت زندگی ام ❤️شما رو به خدای منان میسپارم

لطفاً ریپلای هم نکنین ♥️با احترام نخواهم خوند🙏❤️

لطفاً جو تاپیک رو شلوغ نکنین

تاپیک برای چند نفر نیست

ده ملیون خواننده داره که یه وقت

نخواهیم مدیون کسی باشیم ...♥️

تا چشم به هم بزنین ،سال هم تموم میشه
یه طور مدیریت کنید که آخر سالی ازتون گزارش های پُر باری ببینم ❤️

و ذوق کنم برای پیشرفت های کوچیک و بزرگتون 😍❤️


خدانگهدار شما عزیزان
دوستدار شما معصومه

@سامیه18‍

سلام عزیزمطبیعیه 💜اغلب ما که اینجاییم، تحت تاثیر هم هستیمما در کنار هدف ها وآرزوهای خودمون، اهداف د ...
چقدر قشنگ نوشتی و چقدر مطالبی که نوشتی مهم هست
من هم یه چیزی اضافه کنم
چون فکر می کنم سنم به نسبت خیلی از بچه های تاپیک بالاتر
دوستان
خیلی تو زندگی بشور و بساب نکنید
از سلامت و انرژی خودتون برای اینکه خونه تمیزتر بشه نزنید
واقعا ارزشش رو نداره
الان شاید سنتون کم باشه و از برق زدن فلان جای خونه کیف کنید
ولی کار خونه به شدت فرسایشی هست مخصوصا برای خانم های شاغل
بعد بشور بساب متاسفانه جز عادت ها میشه
شاید از نظر ذهنی خود آدم رو خیلی راضی کنه ولی کسی برای کارهای اضافه تو خونه به آدم مدال یا جایزه یا آپشن نمی‌ده
من سال ها درگیر این موضوع بودم و هنوز هم تا حدودی هستم
این که خونه ام همیشه تمیز باشه مرتب باشه ظرف کثیف تو سینکم نباشه جاهایی از خونه رو تمیز می کردم که حتی چشم خودم هم یک بار به اونجا نمی‌افتاد
هنوز هم تا حدودی هستم
ولی سن آدم که بالا می‌ره و به چهل نزدیک میشه و چهل رو که رد می کنه انگار تمام اون انرژی ها از بین می‌ره
آدم خودش میمونه و ذهنی که وحشتناک عادت کرده به تمیزی و مرتب بودن و بدنی که دیگه انرژی قبل رو نداره میخوای بشور و بساب کنی انرژی نداری بعد هم از دیدن وضعیت و شرایط خونه اعصاب و روانت الکی به هم می‌ریزه
نمی گم نامرتب بودن و کثیفی خوبه نه اصلا به هر حال آدم باید محیطی که توش زندگی می کنه رو مرتب کنه ولی حساسیت بیش از حد به جز فرسودگی هیچی نداره کسی هم برای اینکه خونتون تمیز تر و بیشتر برق میزنه حقوق و درآمدتون رو زیاد نمی کنه
تازه حرف همسرت رو هم باید بشنوی که میگه تو همش دست و کمر و سرت درد می کنه نمیگه همه اینا تو زندگی داغون شده
کلا کار خونه از آشپزی گرفته تا تمیز کردن و درست کردن کیک و پاک کردن سبزی آماده کردن هر چیزی رو به حد معقول انجام بدید
هر چیزی که بیشتر از حد معقول باشه فقط به خودتون آسیب می‌زنه وقتی سن آدم بالا می‌ره تنها پشتیبان یه آدم بدنش هست و سلامت اندامش اگه این رو خدایی نکرده از دست بدید هیچ کس نیست که کمکتون کنه
شوهر و بچه و اینا نمیگن تو یه عمر داشتی کار می کردی یه عمر داشتی برامون صرفه جویی می کردی میگن میخواستی مراقب خودت باشی
خلاصه قدر خودتون رو بدونید و خودتون رو برای کارهایی که تهش هیچ ارزشی نداره داغون نکنید ❤️❤️❤️❤️

@dnr‍

چقدر شما عالی و کامل هستین واقعا عالی هستیناز رابطه قشنگی که با دخترتون ساختین بیشتر میگین؟؟ چجوری ا ...
سلام مجدددوست عزیز...ببین روش من اینجوریه هروقت برای هرچیزی حالم بد میشه ناراحتم ترس دارم نگرانم یا از کسی دلخورم آسیب دیدم هرچیزی...اول اینکه هیجا درباره مشکلات دچالش ها با کسی حرف نمی‌زنم نه دخترم نه خواهر نه مادر نه دوست عقیده ام اینه من فقط جایی حرف میزنم که بدونم مشکلم وحل میکنن پس درد ودل کردن ممنوع⛔️چون کسی نمیتونه حل بکنه بنظرم کسی اونقدری آگاه به همه چیز نیست که بتونه مشکلات منو حل بکنه خانواده هاهم از روی احساسات بیشتر وقتا خرابترم میکنن مگر مشاوره یا کسی که تخصص داره پس  چرا مسائل یا مشکلاتم وهر جایی بگم حالا یه سری مسائل هست مثل بیماری دوراز جون مرگ اینا واقعاااا واقعاااا دست ما نیست ونمتونیم کاری کنیم...ولی یه سری مشکلات  مثل ضرر مالی یا هرچیزی اینجا میام ببینم تو مشکل خودمم سهیم بودم ینی خودم چقدر سهم داشتم اگه سهمی نداشتم اتفاقی بود که خب می‌سپارم بخدا ومیدونم خودش برام جوری جبران میکنه که باورم نمیشه اما اگه خودم باعث شدم ضررو زیان دیدم خب سهم خودمو درمیارم و وحرکت میکنم جبران میکنم وهمون برام میشه تجربه رشد آگاهی.وبجای اینکه مشکل وبریزم رو دخترم یا جایی درد ودل کنم بفکر ساختن میشم چون دردودل کردن دردی دوا نمیکنه فقط وقتم ومیگیره...حالا یه سری مشکلات هست بین من و شوهرم که اونم مربوط به ما دونفره حتی دخترم نیاز نیست درجریان باشه چون ذهنیتش عوض میشه نسبت به یکی ازما وقلب و روحش آشوب میشه واین بچه کی وقت کنه درس بخونه پیشرفت کنه تازه فقط خاطرات تلخ خونه پدری براش یادگاری میشه میره گوشه ذهنش پس هرچیزی بین منو شوهرم باشه دوتایی تو خلوت حل میشه حتی بحث ودعوا تو خونه پیش دخترم ممنوعه...حالا مشکلات دیگه هست مثل داستان خواهر شوهر جاری مادر شوهر اینارو هم هیچ جا نمیگم حتی پیش دخترم چون همه اونا ازخون دخترم هستن ذهنیتش نیاد به کل برگرده اون که نمی‌تونه برای همیشه همه رو قیچی کنه با ریختن افکار من رو دخترم فقط روحش آلوده وپراز نفرت میشه و مجبوره هربار ی که اونارو می‌بینه با درد تظاهر به خوب بودن کنه وهیچ لذتی از دور هم بودن ومهمونی نبره .پس میام بجای غیبت درد ودل کردن تمام افکارمو می‌نویسم ببینم تواون داستان دلخوری ها منم سهم داشتم یا نه اگه سهم داشتم که خب خودمم مقصرم اگه پس سهم خودم و درمیارم و رو خودم کار میکنم برای تغییر درست تا بتونم خودمو اصلاح کنم که دیگه اجازه ندم باهام رفتار غیر درست بشه...وهمیشههههه همیشه میگم آدمایی که به ما خسارت میزنن به چشم بیمار ببینیم،بیماری که سلامت عقل نداره وما نمیتونیم جلوی رفتارهاشون وکارهاشونو بگیریم ما فقط میتونیم خودمونو اصلاح کنیم وحدو مرز بزاریم وانقدر به فکر رسد وآگاهی باشیم تا کسی نتونه راحت خسارت بزنه و آرامش مارو بگیره...درباره تمام مشکلات هم همیشه میگم چیزی نشده درست میشه الان من بشینم خرص وغصه بخورم درست میشه نه هرچیزی که خدابخواد درست میشه اگرم خدا نخواد من خودمم بکشم درست نمی‌شه پس زندگی تو بکن تو یه بار بلیط زندگی داری دیگه به این ساعت روز وسنت برمیگردی وقتت ارزشمنده صرف کسی دیگه نکن با نوشخارفکری...شاید الان دوتا یا سه تا مشکل داریم ولی واسه غمگین بودن ولی بینهایت نعمت وداشته هایی داریم برای شاد بودن پس چرا بخاطر دوسه تا مشکل نتونیم ازاین همه داشته هامون لذت ببریم ...سلامتی خانواده سقف بالا سر سفره ی باز خانواده وسایل خونه وکلی چیز دیگه لذتشو ببر...زندگی کن بزار زندگی کنن...دخترم فقط یه بار نوزاد بود یه بار کودک بود یه بار نوجوان وجوان بود پس بزارم راحت لذت تمام دوره هاشو ببره اون آمده زندگی کنه حکم سطل آشغال روحی منو نداره...

@dnr‍

@dnr‍

چند روزی بود شوهرم عصبی و پرخاشگر شده بود...
می‌دونستم حالش خوب نیست، با عصبانیت باهام حرف می‌زد، اما من چیزی نمی‌گفتم.
فشار زندگی و کار براش کافی بود، من نمی‌خواستم بارش رو سنگین‌تر کنم...

دیشب بعد از شام بهش گفتم:
بریم بالا پشت‌بوم، یه چایی بخوریم و یکم حرف بزنیم...

بهش گفتم:
الان هرچی که تو رو بهم ریخته، هرچی تو دلت هست، بهم بگو...
گفت: چیزی نیست.
گفتم: قول می‌دم درستش کنم.
گفت: چی رو؟
گفتم: هر چیزی که حال تو رو خراب کرده...

ازش پرسیدم:
تا حالا شده چیزی بهت بگم که اشتباه بوده باشه؟ 😉
تا حالا شده حرف منو گوش بدی و پشیمون بشی؟
گفت نه، خداییش نه.

پرسیدم:
چقدر بهم اعتماد داری؟
گفت: فقط می‌دونم هرچی به من گفتی درست بوده. تو نه حرف اشتباه می‌زنی، نه کار اشتباه می‌کنی...

(تا اینجا رو داشته باشین! شوهرم و دخترم توهم زدن که من هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کنم، هیچ‌وقت حرف اشتباه نمی‌زنم 😂
ولی خب واقعیت این‌جوری نیست! اونا این‌جوری فکر می‌کنن...)

حالا ادامه‌ش:

بهش گفتم:
خب، حالا هر چی هست بگو تا درستش کنیم...
گفت:
نزدیک سر ساله، صاحب‌مغازه اذیت می‌کنه، همسایه‌ها هم همین‌طور...
چک‌ها پشت هم اومده، کرایه، قسط...
هرچی بیشتر می‌دویم، چاله‌چوله‌ها بیشتر می‌شن...

بعد شروع کرد از بچگیش گفتن.
چیزایی که بارها ازش شنیدم، ولی هنوزم براش درده...
وهروقت می‌شنوم دلم میگیره...

بهش گفتم:
اول بیا فکر مغازه رو ببندیم، بعد بریم سراغ بقیه چیزا...
هر اتفاقی که سر سال برای مغازه بیفته، فقط بدون خواست خداست.
اصلاً شاید خدا می‌خواد از طریق صاحب‌مغازه یا همسایه‌ها از اونجا بلند شی...
شاید یه فکر بهتر، یه جای بهتر، یه مسیر جدید برات در نظر گرفته...
هنوز سه ماه مونده، از الان بخوای غصه بخوری، این زندگیه؟!

اصلاً اصرار به موندن نکن، بذار خواست خدا باشه...
فقط بدون، پشیمون نمی‌شی...

راجع‌به چک و قسط و کرایه هم گفتم:
خدا رو شکر که خونه داریم و کرایه می‌دیم.
خدا رو شکر که کار می‌کنی و بخاطر کارت از چک استفاده می‌کنی.
اگه بیکار بودی، نه چک داشتی، نه قسط، خوب بود؟!

گفتم:گذر زمان خیلی چیزا رو عوض می‌کنه، خیلی چیزا رو درست می‌کنه...
با نشخوار فکری، فقط خستگیت رو چند برابر نکن.
همه ترس‌هاتو بده به من...
من قول می‌دم درستش کنم.
تو فقط بگیر بخواب...
هر وقت پشیمون شدی، برمی‌گردونم بهت...یکم که حرف زدیم آرومتر شد میگف راست میگی هنوز چیزی معلوم نیس که...


اما خودم امروز یکم بهم ریختم نه بخاطر افکار شوهرم...بیشتر نقص دلسوزی بالا آمده که چقدر همیشه تو فشار بوده...اما کاری ازم برنمیادفقط براش دعا کردم واز خدا خواستم کمکش کنه ....
من خدای هیچ کسی نیستم و قدرت اینو ندارم همه چیزو درست کنم سهم من کوچیکه اما سهم خدابزرگ اون قدرت مطلق ومیتونه غیر ممکن هارو ممکن کنه...
خداوندا...
متأسفم
لطفا مرا ببخش
دوستت دارم
سپاسگزارم.
ای جان جانان
ای نور تابان ای خرد بی پایان

@مستانه7‍

سلام بر مستانه مستان،لذت بردیم از نوشته ات .آفرین و صد هزار آفرین به شما بانوی گرامی.مستانه جان من ی ...
سلام عزیزم
طبیعیه 💜
اغلب ما که اینجاییم، تحت تاثیر هم هستیم
ما در کنار هدف ها وآرزوهای خودمون، اهداف دیگران هم هدف گذاری میکنیم🌟

یه خاطره تعریف کنم

سه سال پیش بعد از کرونا، عروسی پسر خالم بود
که حدود 80 نفر بودیم
مثل یه مهمانی بزرگ بود تقریبا

قبل از عروسی همسرم پرسید چیزی لازم نداری. خواستم رعایت حالشو کنم
گفتم نه 💔

‌بچه هامم لباس معمولی داشتن برای جشن اما همسرم پاشو کرد تو یه کفش باید ، برای هردوشون لباس عروس بخری،
از من انکار از اون اصرار
آخر ماه بود و یه تومن از جایی رسیده بود
عین یک تومن رو اون موقع داد برای بچه هاش لباس خرید♥️

فرداش که از سر کار اومد، دیدم سر راه رفته یه شلوار مشکی مجلسی هم برای خودش خریده
خیلی خوشحال شدم 😍 خوب بود که به خودش اهمیت داد جلوی خانواده ی من شیک و پیک بپوشه ✅

من عادت دارم قبل از مهمانی، لباسامونو آماده میکنم
چون با بچه سخته بزارم روز آخر کارامو انجام بدم

پیراهنشو اتو کردم ،کراواتشو آماده کردم، کفشاشو واکس زدم
دلم ضعف رفت واسش ♥️

اما وقتی لباس خودمو  آماده کردم، دیدم ای دل غافل، من دارم لباس سفید آبیِ اسپرت رو با کفش مشکی پاشنه ده سانتی میپوشم 😔 اینقدر زشت شده بود تیپم🥺

عصرش مامانم اومد پیشم، رفتم لباسمو پوشیدم گفتم مامانم الان تاییدم میکنه، حالم بهتر میشه😇

وای مامانم چنان برخورد تندی باهام کرد، انگار من یه پیرزن صد ساله بودم
کلی حرف بهم زد و گفت حساب دار شوهرت شدی
در نهایت گفت میدونی دیگه اصلا به شوهرت نمیای 💔

گفت تاحالا  فکر کردی ته این راه چیه؟

راست میگفت، من خیلی وقت بود اعتماد به نفس نداشتم تو جمع شرکت کنم، انگار یه جورایی گریزون بودم
خجالت میکشیدم خونه ی کسی برم
چون دیگه یه دست لباس مرتب نداشتم
یه جفت کفش خوب نداشتم

نه که فکر کنی از  اول این بودما، اما تو ایام کرونا اینقدررررر تنها شده بودیم

همش میگفتم خوب برا چی بخرم به جاش پس اندازش میکنم به جاش میوه میخرم به جاش تغذیه بچه هارو بهتر میکنم

اما به جای همه ی اونا من اعتماد به نفسمو از دست داده بودم، از خودم رضایت نداشتم

اونم منی که بدون کلاس رفتن کیک خامه ای میزدم، شیرینی پزی میکردم، خیاطی بلد بودم، زبان انگلیسی رو راحت حرف میزدم،.... 🌸

همون شب با همسرم و مامانم رفتیم یه جفت کفش سفید پاشنه سه ساننی خریدم 600 تومن  ،برای عروسی هم میکاپ رفتم سالن 300 گرفت گند زد به صورتم 😅
اومدم خونه همسرم گفت صورتتو کامل پاک کن خودت آرایش کن
دیگه همشو تمیز کردم فقط مژه هام گذاشتم بمونه

لباسم یه پیراهن ساده کوتاه برند بود که از قبل داشتم تاحالا نپوشیده بودم ♥️

نگم برات همون کفش و مژه چه حال خوبی ب من داد ♥️😇
تو عروسی با افتخار کنار همسرم نشستم
انگار اعتماد به نفسم برگشته بود دوباره جون گرفتم ♥️😇

اونجا همه ی دخترای فامیل سبک لباس من پوشیده بودن، لباسای خوشکل ،میکاپ های ساده و شیک، کفش های قشنگ

اون 900 تومن هیچ کجای زندگی منو نمیتونست بگیره اگر بود، الان من نهایتا یه گرم بیشتر طلا داشتم، فقط همین ✅

اما حال خوب اون شب من، نگاه اطرافیان و طرر فکرشون درباره ی من، ارزشش خیلی خیلی بیشتر بود 😍😍

یا من بعد از کرونا دیگه خیلی میکاپ نمیکردم (بحث آرایش کردن و نکردن نیست اصلا)
اما من عادت کرده بودم فقط مانتو بپوشم و برم

چند باری که با خواهرام خونه مامانم جمع بودیم، وقتی میخواستیم بریم بیرون
میدیدم اونا چه قشنگ ب خودشون میرسن، چقدر حالشون خوبه

من مدت ها بود فقط دو تا مانتو داشتم که اونم خودم دوخته بودم و باب دلم نبودن

مامانم راست میگفت من داشتم خزانه دار همسرم میشدم. همسرم هم از این مدل هاست که میگه پول دستت بود خودت نخواستی (که عین واقعیته)

من داشتم به خودم بد میکردم💔

الان اگر تو موقعیت شما بودم، که سه تا عروسی در پیش بود، سعی میکردم حداقل برای شب های عروسی لباس درخور بپوشم که حالم خوب باشه، راضی باشم از خودم

شب های حنابندون هم اگر لباس تکراری مرتب داری بپوش چه اشکالی داره 😍

سمت ما جز خواهر و مادر عروس داماد دیگه کسی لباس زرق و برق دار و بلند و ماکسی اینا نمیپوشه

شنیون هم کسی نمیکنه، میکاپ ها سادست که خیلی کار رو برای من راحت تر کرده

مادرشوهرم همیشه میگه مامان تا جوونید پوستتون صافه لباس بپوشید که الان لباس قشنگه تو تنتون

ان شاالله خدا عمر با عزت به هممون بده، شاید بعدا گرون ترین لباس هم مارو راضی نکنه ،حالمونو خوب نکنه ،چون دیگه زمان از دست رفته.... ❤️

بعضی پول ها نه مارو شاه میکنه نه گدا، نگران تمام شدنش نباش، قطعا وقتی روحیمون خوب باشه. بیشتر هم تلاش میکنیم و جاشو پر میکنیم عزیزدلم 🤗

اینم بگم و برم بخوابم،
بچه ها من مدتی بود به بهانه ی کم کاری تیرویید و زایمان و.. خودمو رها کرده بودم که اضافه وزن پیدا کردم
یک ماهی هست برنامه رژیم گرفتم، 70 درصد رعایت میکنم.
خیلی خیلی حس بهتری دارم، سرعت کاهش وزنم هم لاک پشتیه اما راضیم که در مسیر هستم 💜
شاید بهترین پس اندازمه

یه مایو جدید هم خریدم که دوباره استارت استخرو بزنم به امید خدا (ان شاالله که بودجش هم برسه 😅)

@dnr‍

خسته نباشید خیلی هنرمند هستین و با حوصله ساعت کاری شما چه جوریه ؟ 26 سال اینکارها رو انجام دادین به ...
سلام عزیزم بله همیشه سیستم زندگی من اینجوری بوده
۳۸سالمه و۲۶ ساله ازدواج کردم یه دختر ۲۱ساله دارم برادرمم با ما زندگی میکنه ....
5/30صب بیدار میشم همون لحظه شکر گذاری میکنم برای همه چی صدقه میزارم کنار عودیا اسماچ یا اسفند دود میکنم ومدام ذکر های روزانه رو میگم برای دخترم صبحونه درست میکنم خوراکی هاشو حاضر میکنم نهارشو میکشم راهی میکنم دانشگاه ساعت 6شوهرم میره سرکاربعدش برادرم ,ساعت ۷تا ۹ونیم جلسه شرکت میکنم آنلاین درحین جلسه کارامو انجام میدم به خودم میرسم بعدش میرم سرکار ساعت ۴برمیگردم اگه خرید لازم باشم برگشتنی انجام میدم...رسیدم خونه همون لحظه کیف کفش ولباس هامو مرتب میزارم سرجاش مستقیم میرم آشپزخونه ظرفای نهار یا عصرونه دخترم وشوهرمو میشورم ظهر شوهرم میاد خونه...شروع می‌کنم شام ونهار فردار میزارم لباس شویی وروشن میکنم لباس های قبلی وجمع میکنم مرتب میزارم سرجاش اگه اطو یا پارگی داشت همون لحظه انجام میدم هفته ای یه بار از عطر هرکسی تو کشو یا کمد خودش میزنم لباس ها بوی خوب بگیره...دستسویی هربار میرم آمدنی حوله هارو مرتب میکنم اینه وکابینت ودستمال میکشم کف و لکه گیری میکنم ...
یه بیست دقیقه ورزش میکنم ...خونرو کامل مرتب میکنم سالاد شام ونهار فردارو درست میکنم درحین کار ویس جلسه هامو گوش میدم وهر کاری که سخته اول انجام میدم وتمام کارهارو  تند وفرز انجام میدم هیچ کاری وبرای بعد نمیزارم ظرف ها خشک شد همون لحظه جمع میکنم هرجایی تک دیوار کابینت هرجا لکه بود همون لحظه پاک میکنم کابینت هاکشو ها کمد ها همیشه مرتب نگه میدارم آشغال تمام سطل هارو هر روز میزارم بیرون انرژی منفی نگیره خونه ظرفشویی وبعداز هر بار ظرف شستن با تاید لباسشویی میشورم وهمون لحظه سینک دیوار وخشک میکنم وزمین وطی میکشم ...
وقت کنم یه رب مطالعه میکنم...
یکم میرم تو اتاق دخترم باهم حرف می‌زنیم یه چیزی میخوریم...
هر شب روی میز شمع و میوه خشک تخمه وسایل میچینم ...شوهرم دوازده شب میاد خونه تا ساعت یازده کارام تموم میشه ۱۰دقیقه حساب کتاب برنامه فردا خاطرات اون روزمو می‌نویسم بعدش یه بخور یا ماسک میزارم میپرم حموم تا شوهرم بیاد یه پیرهن چین چین میپوشم موهام فره از بالا مرتب جمع میکنم وآرایش میکنم تقریبا ۱۲ یا دوازده ونیم شوهرم میاد صدای کلید وکه می‌شنوم در کوچه رو باز میکنه میدوم یه طبقه میرم پایین استقبالش وصبم با بوس و بغل بدرقه میکنم ...
شام وچای ومیوه که خورده شد جمع میکنم میشورم ظرفشویی وخشک میکنم مسواک میزنم وضو میگیرم بعداینکه شوهرم وخوابوندم ۴۵دقیقه دعا وقرآن میخونم یه مراقبه میکنم و لالاااااا وهمیشه با لباس خواب میخوابم

@dnr‍

برنج هر سال و یه جا میگیریم120کیلو

مرغ 4در ماه

گوشت 1/5نیم کیلو درماه

چرخ‌کرده 3کیلو در ماه

ماهی 2تا غزل متوسط

روغن دوماه ونیم 5 کیلو

رب ابلمو آبغوره انواع ترشی های هر فصل وخودم درست میکنم ...
انواع مربا هارو خودم درست میکنم...
گوجه خشک پودر گوجه پودر غوره،پودر سیر، وغوره غوره خودم درست میکنم...
تمام میوه خشک هارو خودم خشک میکنم از لیمو ترش عمانی سیب پرتقال کیوی موز آناناس نارگیل هلو شلیل زرد آلو هرچی که باشه خشک میکنم ...
پیاز داغ پوره گوجه گوجه نگینی بادنجان کدو غوره سبزی کوهی اسفناج کدو هلوایی چغندر هویج هرچی که بگی تابستون فریز میکنم تا یک سال...
شیره انگور شیره سیب سرکه انگور سرکه سیب با مامانم وخواهرام خودمون درست میکنیم...
کیک خونگی نون روغنی نون تافتون فتیر شیرمال پیراشکی شکلاتی همه رو خودم درست میکنم ...
پیتزا سمبوسه فلافل همبرگر نون سیر خمیر جادویی خودم درست میکنم...
انواع ماست بورانی مثل ماست وکدو ماست واسفناح ماست با بادنجان دودی ماست با کدو حلوایی ماست وسیر با سبزی های کوهی،پیاز پرورده، زیتون پروده،گوجه پرورده خودم تو خونه درست میکنم...
گاهی کشک ماست پنیر کره دوغ تو خونه با شیرمحلی با مامانم وخواهرم درست میکنم...
خیاطی لباس مجلسی خونگی راحتی لباس بیرون پرده روتختی کاور تشک تخت ملافه رخت خواب ها با زیپ یا دکمه دوزی سرویس آشپزخونه همه رو خودم میدوزم ...
تابلو فرش خونه ماندلا بافی و خیلی از وسایل تزئینی خونه رو خودم بافتم ...
لباس بافتنی شال وکلاه پلیور سویشرت میبافم...
گلیم بافی، پادر خودم میبافم ...
گاهی پادری هارو میدوزم مثل فرش های رشته ای ماکارونی ...
اصلا صورت ابرو رنگ مو کوتاهی کاشت مژه فر دائمی مو کراتینه خودم انجام میدم واسه خودم ودخترم...
تمام سبزی خشک هارو خودم خشک میکنم تو خونه...
دوخت تشک ها رو خودم انجام میدم...
باشگاه نمیرم ولی تو خونه ورزش میکنم...
فیشیال پوست نمیرم ولی تو خونه به پوستم هفته سه روز بخور ماساژ وماسک خونگی میزارم ...
هروز دوش میگیرم وآرایش ملایم دارم ...
لباس زیرای خوب وتمیز میپوشم...
لباس خواب چند رنگ ومدل مختلف دارم ...
چند دست لباس بادی خوب ومختلف دارم...
ناخن هام کاشت هست...
هر روز صب جلسه مخصوص خودمو شرکت میکنم برای آرامش و خود سازی خودم...
به امنیت عاطفی احساسی مالی دخترم خیلی اهمیت میدم ...
با دخترم خیلی دوستیم رابطه خوب وراحتی داریم وچیز مخفی ازم نداره چون هیچ وقت دعوا وتنبیه نشده چه از طرف من چه از طرف پدرش. همونقدر با پدرش دوست رفیقه وهیچ چیز مخفی نداره ...حتی تو دانشگاه بهش پیشنهاد دوستی بدن میاد بهمون میگه...
با شوهرم رفیقیم روراست صادق ...
احترام همو داریم محبت وقدردانی از هم داریم...
همسرم ودخترم الویت وخط قرمز من هستن...
قانون خونمون اینه که هیچ حرفی از خونه بیرون زده نمیشه حتی پیش خانواده ی من یا همسرم...
اگه بین من و همسر مشکلی باشه پیش دخترم رو نمی‌کنیم یا تنها بودیم حرف می‌زنیم یا پیام میدیم ...
پیش دخترم هیچ وقت از گذشته هام ناراحتی ها دلخوری ها وخواهر شوهر ومادرشوهر چیزی نمیگم برای اینکه اون باید زندگی کنه نباید سطل آشغال من باشه...
ارامش دخترم برام تو کل زندگی تو الویته...
خداروشکر درسشو خونده و کلاس زبان جای خوب رفته مدرک شو گرفته دوره های کراتینه رو گذرونده ومدرک گرفته وحرفه ای بلده...
براش وقت میزارم باهاش حرف میزنم بیرون میریم کافه رستوران...

تو رابطه با همه حدو مرز دارم وهمیشه حدو مرزو حفظ میکنم...سعی میکنم مطالعه داشته باشم با اینکه کار خونمون سنگینه وخودم شاغل اما سعی میکنم بروز باشم...برای کارهای روزانه م برنامه ریزی دارم...
اما باکس بندی نمیکنم ...
چون کار شوهرم سوپری هست،یه سوپری کوچیک اجاره کرده و وسایل از همونجا میاره ...وبجای اینکه پول وباکس بندی کنم میزاره رو جنس مغازه تا کار کنه باهاش...
اما از اول زندگی که ۲۶سال میگذره تمام حساب کتاب دخل وخرج ومینویسم ...و خیلی رو خوش حسابی حساسم ...
وکل سبک زندگی من تو این ۲۶سال همین بوده وهست...
برای پس انداز جدیدا بیشتر جدی گرفتم ...
همیشه طلا پس انداز می‌کردم وهربار همسر گیر می‌کرد می‌فروخت اما دیگه میخوام تغییر رویه بدم ونزارم بفروشه البته فعلا طلا ندارم خیلی ولی هروقتم خریدم نمیزارم بفروشه...

@روی_ابرها‍

سلام شب شما بخیرررر☁️❤️امروز به این موارد دقت داشتم:🌹غذای فردای مدرسه بچه‌ها، کباب بود که حواسم بود ...
سلاممم😍☁️
🌹امروز خیلی خیلی کارام شلوغ پلوغ بود
باز ولی خوب عمل کردم
قبلا اگر‌یک‌کمی کارام زیاد بودن، غذا پختن حذف می‌شد
اما الان اولین کارِ هر روزم درست کردن غذاست و واقعا هم زندگیم گرم تر شده، هم هدر رفتِ پولمون کمتر👌

🌹امروز داشتم یخچال رو کمی مرتب میکردم دیدم دخترم سیمِ شارژ ساعت دیجیتالش رو گذاشته تو یخچال🤭
گفتم شما گذاشتی؟ گفت بله، برای اینکه سالم بمونه.
میدونم کمی عجیبه😄 ولی ما هر چیزی که پلاستیکی باشه و ارزشمند و بدونیم طولانی مدت استفاده نمیشه رو میذاریم جای خاصی از یخچال.
مثلا عینک‌های شنا، تیوپ شنا، سیم شارژهایی‌ که دیر به دیر استفاده میشن.
چون یک حساب سرانگشتی که بکنیم میبینیم هرکدوم از سیم ها، جنس خوبش حدود۵۰۰ تومان هست. پس بهتره مراقبشون باشیم.
یا عینک شنا بعید میدونم جنس خوبش زیر ۱تومن باشه دیگه…

من حتی اگر برم سفر طولانی، دستکش آشپزخونه رو میشورم و میذارم تو یخچال. وقتی برمیگردم، از اولش هم بهتر شده😍
اگر دستکش اضافه خریده باشم و تو خونه ذخیره کرده باشم هم حتما میذارم تو یخچال که سالم بمونه. چون معلوم نیست کی مورد نیازم باشه.

🌹روی بسته‌ی روغن و مواد شوینده، تاریخ شروع مصرف رو مینویسم. سعی میکنم مصرفمون رو کنترل کنم و میخوام دستم بیاد که ماهانه چندتا بسته از هر کدوم مورد نیازم هست.
این کار دوتا خاصیت داره:
یکی اینکه مصرف روغن رو کنترل میکنم و سعی میکنم به طور مداوم کمش کنم.
مصرف مواد شوینده رو حواسم هست و این باعث میشه بچه‌ها شیطنت نکنن و لباسا رو از سر تنبلی نندازن تو سبد لباس کثیف ها😄

از طرفی میتونم خیلی خوب برنامه ریزی کنم برای خریدشون و سردرگم نباشم. بدونم ما ماهانه مثلا یک بسته روغن و شوینده رنگی و تیره شوی و نرم کننده لازم داریم.


🌹راستی برای روغن!
امروز داشتم قیمه درست میکردم، رفتم طرف یخچال که مواد اولیه‌ش رو اماده کنم.
دیدم از روغنِ روی آب قلم داریم! همونو استفاده کردم.
این روغن اینجوری بدست میاد که :
قلم گاو رو می‌خرم، میشورم و میذارم با آب زیاد و پیاز بپزه
مثلا ۱۲ ساعت اجازه میدم بپزه
بعد استخوان ها رو جدا میکنم و میندازم دور
بقیه مواد رو با قابلمه میذارم یخچال
فردا صبحش روش کامل روغن بسته
اون روغن رو جدا میکنم و گاهی برای غذاهام به جای روغن استفاده میکنم.
آب قلم رو هم در ظرف های کوچک(مثلا نصف لیوان یکبار مصرف) میریزم و برای خورش ها استفاده میکنم.


🌹فکر میکنم تو همین تاپیک بود یکی از خانم‌های نازنین گفتن همیشه خیار رو نصف میکنن و میذارن فریزر
خیار یخ زده رو بعد از حمام میکشن به صورتشون.
منم این ایده رو اجرا کردم😍فعلا نتیجه خاصی ندیدم اما حس خوبی میده.
میشه خیارهایی که کمی پلاسیده شدن و کسی دوست نداره بخوره رو گذاشت فریزر.



🌹استفاده از فودرو رو هم پیشنهاد میدم.
به راحتی میشه از رستوران های خاصی، تخفیفات خیلی خیلی خوبی گرفت.مخصوصا گاهی اوقات تخفیف های عجیب غریبی میزنن.
مثلا همین امشب چک کردم اطراف خونه ما، چندین رستوران با ۵۰٪ تخفیف وجود داره.
برای استفاده ازش حتما باید حضوری تشریف ببرید رستوران و غذا رو تحویل بگیرید و  در اسنپ پرداخت کنید.
توضیحات دقیقِ نحوه استفاده رو یا از پشتیبانی، یا از توضیحاتی که خود اسنپ فود نوشته پیگیر باشید، بعد از اینکه کامل متوجه شدید تشریف ببرید رستوران و لذت ببرید😍
دقت کنید قسمت «فودرو»

و اسنپ پرو هم باید باشید تا جایی که یادمه.


🌹امشب برای دخترم دوتا کتاب کمک درسی گرفتم که جمعا شد ۱.۵
بهش توضیح دادم که شکر خدا پول کافی برای این کتاب ها داریم، اما باید از یک خرج دیگه بزنیم و به این مورد اختصاص بدیم. پس انتظارات دیگه‌ت رو بیار پایین. گفت میخوای از پولای خودمم بدم بخریم؟ حس کردم نگران شده🥺
بهش گفتم درآمدمون خیلی بالاست، اصلا مشکلی از جهت مالی نداریم (اصلا دوست ندارم حتی فکر کنه که پول نیست.)
اما اگر حتی درآمدمون ۱۰ برابر این هم باشه، ما پولی که با زحمت بدست میاد رو الکی خرج نمیکنیم. براش برنامه ریزی انجام ‌میدیم و اندازه نیاز خرج میکنیم. بقیش پس انداز  میشه برای آینده.
اینجوری دلش قرص شد که کم پول نیستیم.
درسته که بچه هستن، اما درک میکنن که پول خیلی تو دست و بالمون نیست.
الان خیالش راحت شد که پول هست، فقط ما خرجش نمیکنیم.
واقعیت هم  همینه
الان تو هر کدوم از باکس ها مقداری پول هست(یه ذره‌ست🤏)، چون من چند ماهه که دارم کم کم باکس پر میکنم، ولی قرار نیست پول های توی باکس، وارد خرج‌های متفرقه ‌ی ما بشن. هر باکسی فقط در همون زمینه که درنظر گرفته شده خرج میشه.
پس د عین حال  که پول داریم، پول نداریم🙂