من همیشه تو مدرسه مجری بودم
یه روزی مجری گری کردم و تپق زدم
رفتم خونه به مامان بابام گفتم
بابام برگشت خیلی محکممم گفت تیارا
وقتی داری سخنرانی میکنی
فرض کن همه گاو و گوسفندن اینجوری اذیت نمیشی که قضاوتت کنن یا نه
و یا چ فکری میکنن راجبت
و راحت حرفتو میزنی
از اون روز حتی جلو جمع اداره کل استان هم سخنرانی کردم
با این فرض ک اونا گاون و استرس معنایی نداره🤣🤣