پدر و مادرم پسر عموان
عموشون یه پسر داره به اسم حمید البته ماها فکر میکردیم پسرشه و چون چندتا حمید تو فامیل داریم با اسم پدربزرگش که نام علی هست صداش میزنیم ینی میگیم حمیدِ نام علی
امشب مامانم ماجراش رو برام گفت
نام علی یه پسر داشته به اسم بهرام و اکبر و محمد و چندتا هم دختر
بهرام پسر اول بوده
این حرف برای بیش از ۴۰ سال پیشه
تو یه روستای دور افتاده زندگی میکردن البته محروم نبودن و همه پولدار بودن ولی اونموقع روستا ها هیچ امکاناتی نداشتن
همون زمان ک بهرام تو اون روستا بوده و خیلییی کچولو بوده یه سنگ از کوه میوفته تو سرش و یکم حالت نسالم طور پیدا میکنه ولی نه زیاد خیلییی ادم خوبی بوده و ازارش ب هیشکی نمیرسیده چندسال میگذره و بزرگ میشه یه زن میگیره و خواهراش خیلی با بهرام دعوا میکردن (با زنش نه ها با خودش چون بدبخت و نسالم بوده اینجور باهاش رفتار میکردن)
البته خیلییی تعصبییییی بوده یبار با یکی از خاندانای روستا بخاطر تعصب دعوا کرده و خیلییی دعوای بدی بوده زد و خورد و فوش و تا حد مرگ رفتن و واقعا میگن یکی از بدترین دعوا های اون زمان بوده
میگه بعد از اون دعوا و اینکه خواهراش خیلی اذیتش میکردن گفته دیگ نمیخوام اینجا بمونم و رفته توی یکی از شهرستانااااییی خیلییی کوچیک نزدیک روستا
اونجا رفته نگهبان ی باغ باشه
بهرام رفیق صمیمی و هم جبهه ای بابام بوده
مامانم میگه ۲۰ روزی بود که رفته بودن اون شهر
خبر رسید که بهرام ۲ روزه گم شده و پیداش نیست
باباش و عموهاش و پدربزرگای من رفتن شهر
پرونده تشکیل دادن ک ک بهرام نیست
رفتن اونجا دوروز تمام دنباالش گشتن تمام شهرو خونه رو پیداش نکردن