دوستان من یه خوابی دیدم که خیلی بهم ریختم وترسیدم
خواب دیدم توی خونه قدیمی پدری بودم و سینی های استیلی بود بزرگ که پر استخون وخون بود و میدونستم این برای شهداس.بعد یکی یکی سینی هارو با مامانم میبردیم تو اتاق بابام .و اونم زنده شون میکرد دوتا سینی آخر جنازه اسرا بود که چندبار اسیر شده بودند خیلی حالم بده .تعبیر خوابش بسیار طولانی بود ولی چیزی که دیدم این بود توی دوراهی دینی ومذهبی قرار گرفتم که اون شهدا اومدن که راه راستمو شروع کنم.من بیشتر یکساله دارم مقالات مذهبی میخونم و راجع به باحجاب شدن تحقیق میکنم.خیلی دلم گرفته خیلی حالم بده که من چقدر آدم بدی هستم نه حجابی نه نمازی.....