چند هفته پیش مشاور مدرسه فهمید افسردگی دارمو خودکشیه ناموفق داشتم(از زیر زبونم کشید)ولی خب من دوستمو فرستادم باهاش حرف بزنه و وانمود کنه من دروغ گفتمو واسه جلب توجه بوده،اونم قبول کرد و قرار شد زنگ نزنه به مامانم بگه(خودمم کلی التماسش کردم چیزی نگه به مامان و بابام)منم خوشحال بودم که همچی تموم شدو ابنم زنگ نمیزنه به مامانم
فرداش رفتم مدرسه،زنگ تفریح میخاستم برم بیرون از کلاس که مامانمو دیدم تو دفتر مشاور،انقد حالم بد شد که همونجا خودزنی کردمو دستمو بریدم،حتی ردش مونده،منتظر شدم تا مامانم بره و من برم ازش بپرسم چرا اینکارو کرده،ازش پرسیدم،زد زیرش و گفت مامانت خودش اومده مدرسه و نمره هاتو پرسیده(میدونستم دروغ میگه)،گفتم باشه و از دفترش رفتم بیرون،گذشت تا دیروز که منه خر دوباره بهش اعتماد کردمو رفتم پیشش،اما من فقط میخاستم ازش کمک بگیرم که چحوری افت تحصیلیمو جبران کنم،اونم ربطش داد به افسردگیمو منو به زور برد پیش مدیر،منم نشستم واسش توضیح دادم(خودش از قبل یه چیزایی میدونست)ولی قسمش دادم چیزی نگه به کسی،اونم قول داد اذیت نکنه،اکروز صبح خونه بودمو نرفتم مدرسه،از مرکز مشاوره زنگ زدن به مامانم که پاشو هر جور شده دخترتو بیار مشاوره(مامانم شرایطشو نداره)مامانم قبول نکرد و خیلیییی ناراحت شد
خب آخه چرا اینجوری میکنن با دانش آموزشوننننن؟؟