من یک بار تو خوابگاه بودم خوابگاه ما سوییت بود این سوییت کلا دست هفت نفر بود
بعد من صبح کلاس نرفتم اون روز حالم خوب نبود خوابیدم
ما همیشه در و قفل میکردیم
آقا من درو قفل کردم بعد بچه ها خوابیدم
صدا کولر تو اتاق بود ولی میشنیدم دو نفر دارن حرف میزنن قشنگ حس کردم بچه ها اومدن بین خواب و بیداری یک لحظه صدای خنده نزدیک و حس کردم
بیدار شدم چشمام و باز کردم ب خودم اومدم گفتم در ک قفل بود
صداشون زدم دیدم کسی جواب نمیده
یک اتاق بود اتاق آخر راه داشت ب حمام و دستشویی
رفتم بیرون گفتم نکنه یکی اومده بیاد وسایل و لبتاپ و ببره از تخت رفتم پایین حالمم بد بود دیدم یکی ب سرعت رفت تو اتاق آخر من یک لحظه سریع برگشتم رفتم سمت در دیدم قفلع سکته کردم فقط بدو رفتم سمت تخت کلید و برداشتم در و باز کردم رفتم بیرون نشستم تا بیان بچه ها
هیچ موقع یادم نمیره چه استرسی کشیدم ک از سمت در رفتم تا تخت کلید و بیارم و چقدر حالت سکته داشتم