2777
2789
عنوان

داشتم میخوندم|| پوپک

| مشاهده متن کامل بحث + 1655 بازدید | 99 پست

منکه کارم شده بود قرص اعصاب خوردن و شوهرمم سیگار پشت سیگار  این اواخر دیگه تریاکم میکشید ولی هیچ چیزی ما رو نمیتونست آروم کنه چون هر چی زمان میگذشت وضع بدتر و بدتر میشد. از اینجای داستان رو از زبان خود دعا نویس براتون تعریف میکنم … راستش راجع به اینکه حرفاش راسته یا دروغ نظری نمی تونم بدم هر چند تو دنیایی که ما زندگی می کنیم و بعد ماورایی که من توش فعالیت دارم هیچکدوم غیر ممکن و دروغ به حساب نمی اومد … و هم اینکه وقتی حال و روز خراب و اشکها و درموندگی شاگردمو دیدم … مطمعن شدم که یه چیزی هست و دلیلی نداره دروغ بگه … غیر از این به ذهن خیلی خلاق میخواد تا اینارو از خودش بگه …


00:20:04 | 1402/11/03

به هر حال من که علم اینکارو دارم با ورود به زندگیشون فهمیدم که همه چی راسته و دروغی در کار نیست … به هر حال بهش گفتم برات دعا مینویسم و ببر کارایی که میگم انجام بده منتها هر اتفاقی که افتاد حتی ساده و کم کم اهمیت باید به من بگی تا در جریان باشم …. دوباره از زبان خودش از اینجا رو تعریف میکنم ( چندتا دعا از استادم گرفتم که به تعدادیش خوندنی بود به تعدادیشم باید وصل میکردم به پسرم.


که تحت هیچ شرایطی اجازه نمیداد… نسبت به بچه بودنش زورش اینقد زیاد بود که من نمی تونستم باهاش مقابله کنم … وقتی سماجت منو دید برای اینکه دعا رو بهش آویزون کنم برگشت حرفی بهم زد که میخکوب شدم. با عصاینیت و صدایی دورگه بهم هرزهی خطاکار … دیگه رسما قلبم داشت از سینه ام میزد بیرون … کمی که آروم شد بهش گفتم پسرم این دوستای خیالیت گفت که باهاشون حرف می زنی کجان ؟؟ یه

چند دقیقه خیره به من سکوت کردو و بعد اشاره کرد به پشت سرمو گفت اینا از مامان و بابا بهترن و نگاهی شیطانی به من کرد که بند دلم پاره شد

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وقتی این حرف و ازش شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد…  شنیدن این حرفا از زبون یه بچه ی کوچیک واقعا آدمو تا مرز جنون میبره … خلاصه با توجه به ضرب و زورم برای وصل کردن دعا بهش موفق نشدم و بیخیالش شدم … شب خوابیدیم و نیمههای شب از کشیدن دستی به پشتم بیدار شدم … یه نفر داشت با یه حالت س*سی دستشو آرو آروم آروم میکشید روی باسنم … با خودم گفتم شوهرمم چه دل خوشی داره تو این موقعیت منکه اصلا حسشو ندارم نصف شبی وقت گیر آورده وقتی برگشتم چشممخورد به پسرم


که یه لبخند شیطانی رو لبش بودوبا یه نگاه کثیف هوس انگیز زل زده بود به من از کارش چندشم گرفته بود و داشتم بالا می آوردم … خواستم پرتش کنم اون طرف که توجهمو یه سایه کنار کمد به خودش جلب کرد درست سایه ی یه آدم قد بلند بود که صدای نفس هاشو كاملا واضح میشنیدم تو شک بودم که چه عكس العملی به کار چندش پسرم انجام بدم که دیدم به من نگاه کردو به خنده ی ریز چندش کرد و نگاهش به سمت اون سایه ی سیاه کشیده … از وحشت شروع کردم به جیغ کشیدن با دست پاچگی شوهرمو بیدار کردم

وقتی بیدار شدم دیدم امیر بیدار شده و پشت به من نشسته و داره یه چیزی می خوره … به والله اگه دروغ بگم دهنشو باز کردم دیدم یه تیکه گوشت خام که خون داره ازش می چکه تو دهنشه … از تو دهنش در آوردمشو گفتم اینو کی بهت داده فلان فلان شده




وقتی خوب نگاش کردم دیدم یه چیزی شبیه به پرده ای که تو شکم مادره و جنین توش رشد میکنه …. فکر کنید یه همچین چیزی دست بچه ات باشه و داره اونو میخوره .. دیگه احساس میکردم خون تو رگام نیست .. نفس تنگی گرفته بودمو هر لحظه حالت تهوع میگرفتم … هیچکس نمی تونه اون حس استیصال و در ماندگی در ماندگی من بفهمه واقعا دیگه بریده بودم هر روز یه ماجرا هروز یه اتفاق وحشتناکتر از روز قبل .. یه شب توی حیاط خونمون متوجه شدم که یه گربه سیاه زل زده به خونه ما و انگار چیزی رو میدید که ما نمی دیدم




یه شبم دراز کشیده بودم شوهر اومد منو صدا زد گفت بیا دنبالم یه چیزی نشونت بدم. رفتیم آروم دم در اتاق پسرم دیدم داره با سه چهار نفر بازی میکنه ولی ما اونا رو نمیدیدم فقط میدیدم عروسک یا توپی که دارن باهاش بازی میکنن یه از یه طرف پرت میشه یه طرف و بعد پرت میشه تو دست پسرم بعد اون پرتش میکنه واسه یه نفر دیگه و همینطوری اون شی دست به دست میشد و فقط ما پسرمو میدیدیم دیگه از ترس نفسمون بالا نمی اومد شوهرم شروع کرد به بسم الله گفتن … یهو پسرم برگشت با عصبانیت گفت اسم اون خدای لعنتی رو نیااااااااار … من و شوهرم از ترس عقب عقب برگشیم و رفتیم زنگ زدیم به استادمو کل ماجرا رو براش تعریف کردیم گفت که هیچ کاری نکنیم و دیگه وارد اون اتاق نشیم و تا اذان صبح صبر کنیم. به محض شنیدن اذان صبح همه چی تموم شد و پسرم به حالت عادی برگشت

از زبان استاد :


صبح همون  بهمون خوابیدیم روز آدرس گرفتم و رفتم رفتم خونه ی شاگردم … دلم واقعا برای شوهرش سوخت نمیدونید چطوری گریه میکرد و اشک میریخت برای بچه ای که بچه ی خودش نبود…. طفلی هم بهش خیانت شده بود .. هم داشت به اتفاق وحشتناک و مشاهده میکرد .. و هم برای بچه ای نگران بود که بچه ی خودش نبود دلم براش آتیش گرفت … به هر حال بهشون گفتم از اون خونه برن و تا وقتی من نگفتم بر نگردن رفتم توی اتاق و بهش گفتم امیر (اسم) بچهه اسم دوستات چیه میشه به من بگی چند نفرن چند نفرن … ولی مدام به چپ و راستش نگاه میکرد و میگفت نمی گم .. یه سر کارا کردم و یه سری دعا خوندم دیدم

نمیتونم چیزی بفهمم و متاسفانه نمیشه برای این بچه کاری کرد چون این یه بچه ی نامشروعه که از رابطه ی حرام به دنیا اومده یه سری کاراهایی که میشه برای بقیه انجام داد برای این نمیشه اونجام داد خلاصه ازشون درخواست کردم که من باید شب اینجا بمونم اونام قبول کردم خواستم برم تو عالم خواب و از اونجا یه چیزایی بفهمم  چون عالم خواب به بعد زندگی اجنه نزدیکتره و راحت تر میشه ارتباط برقرار خلاصه برای رفتن به عالم خواب به کرد سری کارها و دعاها خوندم و رفتم تو بعد اونا … تو عالم خواب پنج تا سایه ی سیاه سایه ی سیاه دیدم که امیر هم وسطشون ایستاده بود البته بگم این عالم خواب با خواب واقعی فرق داره این یه چیزیه شبيهه خواب مصنوعی

که جسم خوابه ولی مغز کاملا هوشیاره … به هر حال ازشون خواستم که چهره شونو بهم نشون بدن یکیشون اومد جلو دیدم یه خانم با چهره ی فوق الاده زیبا درست شبیه اون دختره تو ارباب حلقه ها بود تقریبا تمام شياطين مونث جزو سپاه مره دختر ابلیس هستن ) بهش گفتم چهره ی واقعیتو بهم نشون … گفت میترسی پسر فلانی … اسم جد بزرگم که از جفار واز دعانویسهای بزرگ

بدهبودن رو آورد… گفتن نه مشکلی نیست چهره واقعیش واقعا ترسناک بود اما غیر عادی نبود گوشهای بزرگ و نوک تیز داشت و دستاش که انگار یه شیار وسطش بود و انگشتاشو دو قسمت کرده بود و بر خلاف

اجنه سم نداشت.


پاش شبیه پای فیل بود .. و از زانو به بعد انگار پاش برعکس بود قدش قد انسان بود و البته نژاد مختلف دارن … وقتی چهره شو دیدم شروع کردم به خوندن یه سری اذکار … که دیدم شروع کردن با دهن کجی به من خندیدن و با من در خوندن همراهی میکرد … و گفت این یه پیمانه … ما در روح فرزند زنا زاده شریکیم … واین پیمانیه که مادرش که مادرش با ما بسته خدا سرنوشت این پسر و مادر رو به مدت نا محدودی به ما سپرده و تو هیچ کاری نمی تونی براشون انجام بدی

لبته صحبت کردن با اونا مثل تله پاتیه و مثل واژه و صبحت کردن با آدمیزاد نیست …. ازش پرسیدم کی شما رو رهبری میکنه … جواب داد مالیخ اعور که به زبان از اجنه مالیخ یعنی ملک … که در واقع معنی پادشاهه….. و باز به تارکی برگشت و من خواب بیدار شدم .. وقتی بیدار شدم متوجه شدم که پدرو مادر امیر هم بیدارن رفتیم قضیه رو براشون توضیح دادم اما نه کامل براشون چندتایی دعا نوشتم اما میدونستم من و امثال من قدرت مقابله با شیطانی که مثل اعور رو نداریم مخصوصا اینکه من با بچه ای که حرام زاده بود و مادری که با شیطان پیمان بسته بود مواجه بودم و از دستم هیچ کاری برنمی اومد … ترم به پایان رسید و من از شاگردم بی اطلاع بودم چون دیگه دانشگاه نمی اومد ولی باخبر شدم که همسرش فوت کرده … باهاش تماس گرفتم


که گفت بله شوهرم سکته ی قلبی کرد و فوت شد … حال پسرم همچنان وخیمه و هر روز بدتر میشه .. ازش خواستم بیاد چندتا طلسم براش نوشتم اونا رو ببره … ولی نیومد و به قول خودش داره عذاب میکشه


متاسفانه اون خانوم هیچ طلسمی براش کارساز نیست چون اعور شیطانیه که بیش از دویست سپاه شیطان رو رهبری می کنه

لبته صحبت کردن با اونا مثل تله پاتیه و مثل واژه و صبحت کردن با آدمیزاد نیست …. ازش پرسیدم کی شما رو ...

تموم شد؟؟؟

ما همه خواهیم مرد، همه‌ی ما ! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم... اما اینطور نیست(: < EXO-L >
momi_arsha تموم شد این بدون سانسورش بود😁 00:24:57 | 1402/11/03

واییی ممنونمممممم 

ما همه خواهیم مرد، همه‌ی ما ! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم... اما اینطور نیست(: < EXO-L >
momi_arsha تموم شد این بدون سانسورش بود😁 00:24:57 | 1402/11/03

تو روبیکا برام میغرستی کاملشو ازاول

درتاریخ۱۴۰۱/۱۰/۱۷    فرشته کوچولوی من زمینی شد خیلی دوستت دارم دخترم😍😍یه صلوات میفرستین برا سلامتی دخترم ممنون😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792