من هروقت میرم خونه ماور شوهرم.
با وجود مادر شوهرم و دوتا خواهر شوهر مجرد .
خودم صبح زود پا میشم صبحانه آماده میکنم باهمه.
.ظرفا میشورم ناهار درست میکنم و ..شام و.. تمیز کزدن خونه حتی.
از حسادت اینکه آنقدر کاری هستم و غذام خوشمزه عست و همه دوسدارن،خواهر شوهرام ایراد میگیرن از غذا که هیچ.
یعنی یجوری ک برخورد میکنن بده.
بعد اونوقت یبار در سال اگه خواهر شوهرم ظرف خودشو فقط آب بکشه.میاد بهممیگه من مگه حمالتونم.
مگه کلفتم.
گفتمپس من این همه کار میکنم یعنیمنم کلفتم؟
میگه سختته نیا برو واس چی میای.
.
گفتم این تشکر کردنته؟.
مثلا از من بزگترین،اینا چ حرفیه.
.من جای خواهر ک هیچ جای مادر هم بودم براشون با اینکه از همشون کوچکترم.
غذا بپزم ایراد میگیرن.
اگه سالی یبار ظرف خودشون رو جمع کنن یا بشورن.
میگن ما کلفت نیستیم بماچه توبکن و..نیا و...
حالا خوبه خودشون از نمک نشناسی کلی حرف میزنن آدم رو ناراحت میکنن.
بجا اینکه من ناراحت باشم حرف نزنم.
اونا برام قیافه میگیرن..
ج سلام نمیدن.
منو میبینن انگار ازرائیل دیدن هرچی دم دستشون پرت میکنن صداشون میبرن بالا.
الان باهمه این چیزا.
شوهرممیکه برو غذا بپز.