خونه خواهرم نیا شاید ما حرف خصوصی داشته باشیم جلوی تو شاید نتونیم بگیم .میخواست بره خونه خواهرش درمورد مسله ای حرف بزنه حالا میتونست یکم سیاست به خرج بده اینقدر تابلو مستقیم اینجوری بهم نگه .حق دارم ناراحت بشم ازش یا نه
^===خوشبختی چون سرابی دور دست ..و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست که هرگز به پایان نمیرسد ===^