ینی دارما ولی دست خودم نمیمونه پس انداز مون میره تو حسابی ک به اسم شوهرمه و اگه چیزی بخواییم بخریم هم میشه به نام شوهرم. اصلا اعتقاد به اینکه چیزی به اسم زن بزنه نداره مثلا میگه ماشین اگه شد دومی بعد بنام تو یا خونه هم همینطور...نمیدونم میخواد گولم بزنه یا جدی میگه بنظرتون بهش اعتماد کنم وایسم تا دومی ؟اخه خیلییی طول میکشه تا تو این اوضاع ادم بخواد مثلا دو تا ماشین بخره حس میکنم میخواد گولم بزنه... یا از همین اول حساب کتابمو ازش جدا کنم؟ ک البته اینجوری خودم نمیپسندم ولی میترسم هر چی دارم بدم دستش و تهش هیچی...اخه اصرار میکنم یه چیزی هم بخوره به نام من میگه توپولکی هستی و دعوا راه میندازه ولی میترسم به فردای زندگیمون اصلا اعتماد ندارم خیلی تحت تاثیر حرف خانوادشه ...تو رو خدا بهم یاد بدین چجوری یکم پول واسه خودم جمع کنم اصلا نمیدونم چیکار کنم از اینکه همشو بدم دستش و همه چیز به نام اون بخوره میترسم اگه هم بهش ندم یا بدونه دارم نمیدم ترش میکنه....اینم بگم تا الان تو زندگی با همه نداری و همه چیش ساختم هر چی هم داشتم دادم دستش ولی الان احساس خطر میکنم چون همیشه نظر بقیه و حال بقیه براش مهمتره با منم تا وقتی مخالفت نکنم باهاش خوبه اگه بگم نه میزنه کنار منو... اصلا به حرفم گوش نمیده
خیلی راحت بهش نده اصلا یعنی چی قشرق بپا کنه اهمیت نده خودت به پا کن😂
زندگیو به کامم زهر میکنه حرف نمیزنه دعوا راه میندازه همش میگه اعتماد نداری کسی بزور نگهت نداشته کسی برات کارت دعوت نفرستاده و... با این حرفاش اون انتظار داره بگم اره حق بائه و همه چیو بدم دستش ولی من بیشتر احساس خطر میکنم
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
ا اول خیلی بد بارش اوردی چرا اینجوری باید تورو مدیریت کنه
نه کلا از اول اینجوری بود اخه خودش توی خاطرات بچگیش میگه ک مامانش دزدکی باباش پس انداز جمع میکرده و کار اونو دزدی میدونسته و با این ذهنیت منو تحت فشار میذاره منم اوایل برام مهم نبود بهش میگفتم ولی الان دیگه عاصی شدم از طرفی طوری زیر ذره بینم اصلا نمیتونم ذره ای واسه خودم داشنه باشم اوایل میگفتم هر چی هست مال هردومونه چه فرقی میکنه ولی الان با رفتاراش حسابی احساس خطر میکنم و میترسم از اینکه همه چی دست اونه و من دست خالی ام