راستش حالا هم که ازدواج کردم
هیچ دلخوشی ندارمچون ادمنسبتا معتقدی هستم و زیاد تجملاتی نیستم خانواده ی همسرمدارننهایت سو استفاده رو میکنن
و دددناک تر اینه که همسرممسو استفاده میکنه حس میکنم هیج عشقی یه من نداره و فقط براش سرگرمیمکه حوصلش سر نره نه واسه تولدمکار خاصی کرد نه شب چله نه حتی عقد .همه جی ساده ساده
مامانش هر سری میاد روسری های کههنه خودشو براممیاره
و شنیدم که سر عقد گفته عروس مفتی گیرمون اومده
واقعا قلبمداره میترکه واقعا داره میترکه
انقدر بهمفشار روانی وارد کردن و غصه خوردم کلی لاغر شدم
حتی منو پاگشام نکردن شب چله امفقط اومدن از سر خودشون منو باز کنن باباش گفته بود میوه های شب جله رو بریز پلاستیک بابا چرا زیختی ظرف😭😭😭😭😭😭😭خیلی دلم شکسته خیلی زیاد همسرم اصلا بهم پولی نمیده حتی نگفت چیزی هست که بخوای و لازم داشته باشی فقط الکی حرفای الکی میزنه
دلن واسه خودم میسوزه
دوست دارم بمیرم فقط که راحت شم
یه وقت فکر نکنین دختر زشت یا بی سواد یا خانواده بدی داشته باشم
نه اصلا من کل فامیلمون خواستگارم بودن
و قیافه ام خیلیم خوبه
هنوزم هر ماه یه خواستگارو دارم
واقعا نمیدونم این چه کاری بود با بخت و اقبالم کردم.
😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔
فقط کاش بمیرم
کاااش بمیرم و راحت بشم