2777
2789
منممممم

وااییی تو هم ینفرم نیست ادم باهاش حتی یکم حرف بزنه لعنتی اه موندم چی کنم همش نشستم تو خونه از صبح تا شب اخه چیکار کنم جون ندارم حتی تکون بخورم موندم این جون نداشتنم از چیه از کمخونیه؟ اه میترسمم برم اهن تزریقی بزنم ببخشید انقدر حرف زدم ولی واقعا دارم میترکم

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

انقدر دلم میخواد با یکی حرف بزنم فقط حرف درد و دل که باید تا صبح بگم مردم از تنهاااییییی یکی نجاتم ب ...

منم اینجوریم امروز دو بار با مامانم تلفنی صحبت کردم ، یه بار هم با داداشم ، روم نمیشه زنگ بزنم به دختر خاله ام آخه طفلی خیلی کار داره ولی بخاطر من یه ساعتی باهام تلفنی حرف میزنه...دیگه شخص دیگه ای سراغ ندارم بهش زنگ بزنم ...

حالا چرا دلت گرفته ایشالله خدا هممونو شاد کنه ای بابا

خیلی بی خاصیتم ن پولی درمیارم نه میتونم برم سرکار نه چیزی یاد بگیرم همش درس درس تهشم هیچی نه برنامه ای نه مهمونی که دوستش داشته باشم نه هیچی هیچی

منم اینجوریم امروز دو بار با مامانم تلفنی صحبت کردم ، یه بار هم با داداشم ، روم نمیشه زنگ بزنم به دخ ...

ای بابا خیلی سخته کاش یجا بود که کسایی که شبیه اونجا جمع میشدن با هم میگفتن و میخندیدن و درددل میکردن و حیف کاش بود که ادمای تنها میرفتن اونجا حداقل با یکی دو نفر حرف میزدن

خیلی بی خاصیتم ن پولی درمیارم نه میتونم برم سرکار نه چیزی یاد بگیرم همش درس درس تهشم هیچی نه برنامه ...

دقیقا منممم چقدر غصه میخورم سرش تازه من درسم نمیتونم بخونم وای که چقدر بده از خدا مرگمو میخوام بعضی وقتا ولی بعد میگم استغفرالله بعد خیلی حس بدیه میگی من فقط یه ادم بیخاصیتم که اومده دنیا رو تماشا کنه و بره هعییی

یه چیزی بگم ؟ در حدی نیستم که مثل بزرگترها نصیحت کنم ولی تا قبل فوت خاله ام ، من و مامان خیلی کل کل میکردیم و حرص همدیگه رو در می آوردیم اصلا باهاش قهر هم میکردم میخواستم بگم مادرهای مهربون و دخترهای عزیز قدر همدیگه رو بدونید ، مامانا حواستون به دخترای گلتون باشه اونا به غیر از شما پشت و پناهی ندارن ، این چند روزه که مامانم رفته مسافرت یه سنگینی رو دلم نشسته ...گرچه بنده خدا خودشم عزاداره الان ...ولی مامانا شما تنها دلخوشی دختراتون هستید تا می‌توانید بهشون توجه کنید و نذارین احساس تنهایی و دلتنگی کنن ...

ای بابا خیلی سخته کاش یجا بود که کسایی که شبیه اونجا جمع میشدن با هم میگفتن و میخندیدن و درددل میکرد ...

آره راست میگی ...هفته گذشته جشن تولد دوستم رفته بودم با اینکه بهم خوش گذشت ولی دلتنگی مامانم با منه و روزها رو می‌شمارم تا برگرده ...می‌دونی یهویی یاد دخترهایی افتادم که بخاطر طلاق از مادراشون جدا میافتن اینقدر دلم براشون شکست که نگووووو اون طفلیا چکار میکنن از غم دلتنگی ؟!  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792