بچه ها امروز بعد قرنها امتحانا ترم اولم تموم شد
اماده شدم رفتم بازار همراه مامانم
یه سرم رفتیم مغازه بابام
کنار مغازه بابام پسر عمه هامم مغازه دارن که پسر عمه ناتنیمن
منو دید جلو در مغازه گفتم زشته سلام نکنم سلام کردم همین
حالا اومدیم خونه نیم ساعت پیش زنگ زد ب بابام میخایم بیایم مهمونی حالا جالبش اینجاست نزدیکی ۵ ۶ ماهه این خونه ما نیومده
تو اتاقمم قشنگ نشسته رو به روم بر و بر داره نگاه میکنه
مامانم اومد تو اتاق گفت دخترم لباس باحجاب بپوش و روسریتو بکش جلو مطمئنم پسره بخاطر تو اومده
حالا منو مامانم در عرض ی ثانیه یه فکرو کردیم حتی بابامم فهمیده
چرا اینجورین؟؟؟ حالا اینم ادم درستی نیست سابقه خوبی نداره
مریضن؟