2777
2789

عموی دوستم ساکن یکی از شهرستانهای اطراف قزوین حدود چهل داشت سرحالو سالم و شاداب حتی لب به سیگار نمیزد

متاهل بود با مینی بوسی که داشت هر روز مسافرا رو به مسیری که از وسط چنتا روستا رد میشد میبرد .

مسافرا تو مسیر روستاها یا مزارع اطراف جاده پیاده میشدن گاهی هم مسیر کوتاهی رو وسط جاده سوار مینی بوس میشدن .عادت داشت گاهی با مسافرا سر مسائل روز بحث کنه بعضی اوقات هم رابطش با مسافرا فقط تبادل لبخند بود بیشتر زندگیشو به رانندگی گذرونده بود

خیلی واقع بین بود و برای اسایش خانوادش تلاش میکرد

پسر 17 ساله یکی از اقوامش شاگردش بود که کرایه هارو جمع میکرد در رو باز میکرد یا برا مسافرا اب میبرد.باین وصف زندگیش به ارومی پیش میرفت

اون صبح پاییزی شاگردش زنگ زد که بخاطر بیماری مادرش نمیتونه بیاد .راننده بعد از خوردن صبحانه بطرف گاراژ رفت مینی بوس رو بیرون اورد گرچه رانندگی تو هوای سرد

چندان خوشایند نبود بخصوص که امروز شاگردش هم نیومده بود

ماشین رو همون جای همیشگی پارک کرد و منتظر موند تک تک مسافرا سوار شن طبق معمول وقتی تعداد مسافرا بحد نصاب رسید مینی بوس رو روشن کرد و به راه افتاد

بعد از اینکه بین راه هم چند نفرو سوار کرد از اینه جلو متوجه پیرمرد خیلی سالخورده و ضعیفی شد که تمام مدت بهش زل زده بود

و اونو از اینه جلو ماشین میپایید…

از اونجاکه اواخر پاییز بود مسافرای روستا کمتر شده بودن .مردم یکی یکی پیاده شدندیگه جز اون پیرمرد و راننده کسی تو ماشین نبود پیرمرد اومد و ردیف جلو نشست

راننده نمیدونست کجا باید پیرمرد رو پیاده کنه هنوز تا اخرین ده خیلی مونده بود

نگاه خیره پیرمرد ازار دهنده بود

راننده از پیرمرد پرسید:

“عمو کجا میری؟

پیرمرد که از اول مسیر یک کلمه هم حرف نزده بود جواب نداد راننده بی اعتنا به پیرمرد به رانندگیش ادامه داد تو مسیری بودن که فقط دشت بکر بود

هنوز چند کیلومتر تا نزدیکترین ده باقی مونده بود که پیر مرد ایستاد راننده به خیال اینکه پیرمرد میخواد پیاده شه بلند شد و در مینی بوس رو باز کرد

پیرمرد پول کرایه رو روی صندلی کنار راننده گذاشت…

موقع پیاده شدن بود که که راننده متوجه سم های پیرمرد جن شد و خشکش زد

وقتی پیر مرد جن اخرین نگاه رو به راننده انداخت و چهره واقعیشو با خباثت نمایش داد قلب راننده بیچاره که تحمل این شوک عصبی رو نداشت ایستادو در جا سکته کرد

خدا میدونه چند ساعت راننده نگون بخت سکته کرده تو اون سرما کف ماشین بیهوش بود بالاخره یکی از روستاییها که با موتور رد میشد متوجه مینی بوس شد

وقتی دید نمیتونه اونو بهوش بیاره اونو به بیمارستان رسوند

فردای اونروز راننده تو بخش سی سی یو بهوش اومد و با لکنت زبان و بدبختی اونچه رو که دیده بود تعریف کرد

تا پنج روز بعد بخاطر حال وخیمش تو سی سی یو بستری بود که روز ششم بعلت نامعلوم دوباره سکته کرد و دار فانی رو وداع گفت.

پر بازدید ک شد

لطفاً برا رسیدن به حاجتم صلوات بفرستین مرسی

خدا جونم !تو که می‌دونی من هیشکیو ندارم جز خودت..پس هیچوقت تنهام نزار لطفاً❤️برام صلوات می‌فرستی رفیق🤍

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دروغه 

ن عزیزم دروغ نیست خونه مادرشوهرم روستاس انقد از این چیزا اونا دیدن 

عضو گروه یک ستاره⭐   ✅وزن فعلی :۶۸/۸۰۰   💥وزن اولیه:۷۳/۳۰۰ 💥هدف :۵۰  (اولین هدف :۶۸) 

آخی خدا رحمتش کنه چقدر ترسیده بنده خدا 

تنها که شدی صدایش بزن                                                     او حسین است                                                                            می داند تک و تنها شدن یعنی چه

بچه ها این داستان دروغ هست لطفا باور نکنید این داستان از نت کمی شده 🤦‍♂️ خدا ازت نگذره که مردم رو ...

گل جان من از نت برداشتم ولی بر اساس واقعیت است درغ یعنی چی خجالت بکش کلام تون اصلاح کنید نون بابا تو خوردم  که خدا ازم نگذره

دوستان من داداش بزرگم سالها پیش ک امکانات و این چیزا نبود با موتور از یه جاده تاریک و از شهر و روستا دور نصفه شب داشته رد میشده ک تو راه یه نفر شبیه فامیل زنش رودیده بود اونم سوارش کرده بود تو راه گفت یه دفه شرو کرده ب اذیت کردنم بیچاره داداشم اینقده با چنگ و دندون گازش گرفته بود وکتکش زده بود با هزار بدبختی فرار کرده بود بابام اینا میگفتن وقتی رسیده خونه حالش وحشت زده بوده موهاش پریشون بدنش خونی لباسش پاره پوره میگفتن حتی تا مدتها مثل دیوونه ها سنگ و چیز برمیداشت ماها رو بزنه میگفت لابد اون هستید 

خیلی زمان برده تا خوب شده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  8 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  7 ساعت پیش