خانم هاي عاقل و منطقي به قضاوتتون نياز دارم!

الان من تو كارم ادم نسبتا موفقي هستم

براي ازدواج هم فردي رو انتخاب كردم كه اخلاق فوق العاده داشت ولي از شرايط مالي منفي بود

پدرش كه كارگر بود و مادري كه بسيار اهل خرج كردن هست يعني هر چي درمياره خرج ميكنن(مادر شاغل هستن)

پدرشون قبل ازدواج ما فوت شدن

حالا ما از وقتي ازدواج كرديم من تو شرايط بسيار سخت مالي هستم

از اين نظر سخت كه خودم خيلي چيزا داشتم و با ازدواج حتي عقبگرد داشتم

مثلا تنها طلاي من شد حلقه و انگشتر نامزدي

باقيشو خودم خريدم و جز خواهرم كسي نميدونه

من به اصرار همسر باردار شدم در شرايطي كه همش ميگفتم بذا يكم خودمون تفريح دو نفره داشته باشيم ولي همسرم همش ميگفت سنمون بالا ميره و بچه محدوديتي نداره

بارداري برا من تبعات زيادي داشت

از يكي از امتحان هايي كه برام اهميت داشت جا موندم

ولي همسرم همش ميزنه تو سرم كه تو خودتو درگير كاراي چرت كردي با اينكه تاثيري تو درامدت نداره

بعد زايمان هم شروع به كارم از ماه پنجم بود (با اينكه نه ماه مرخصي داشتم)

هم حوصله م سر ميرفت خيلي

هم همسرم اصرار داشت من كار كنم

ولي خب از يه جايي حس كردم همسرم هم مث پدرم داره بهم زور ميگه و نظرشو تحميل ميكنه تا مخافتي ميكردم ناراحت ميشد و من چون دوسش داشتم باهاش راه اومدم

ولي الان از درون شكستم

و حس ميكنم همسرم خيلي خودخواهه

مثلا همسرم خيلي خيلي اصرار داشت كه با هم كارمون رو شروع كنيم ولي خب من بخاطر مرخصي زايمان محدوديت داشتم و دانشگاه خيلي اذيت ميكرد و هنوز هم ميكنه

من بخاطر اينكه بتونم مجوز بگيرم بايد چند ماه صبر ميكردم ولي همسرم همش اصرار هر ماه زنگ و فشار بياريم كه مجوز رو زودتر بدن

برا اينكه نظر دانشگاه اكي شه من بايد ١٠ تا ٢٤ ساعت براشون رايگان شيفت ميدادم هر ماه

شيفت هايي كه مادرم بايد بچه م رو نگه داره

و مادرم كمر درد داره و حتي كج راه ميره

ولي همسرم فقط به خودش و خواسته ش فك ميكنه و اينكه با شروع كار درامد خيلي خوب ميشه

طوري كه خانواده ي خودم اعتراض كردن كه داره خيلي به مامانم فشار مياد

حالا من بخاطر هزينه هامون مجبور بودم شش تا ٢٤ ساعت ديگه هم تو جاي خصوصي كار كنم تا هزينه هامون تامين بشه

يعني ١٦ تا ٢٤ ساعت در مجموع و بيشتر از نصف ماه مادرم مراقب بچه م باشه