من خودم بابام چند بار پشت سر هم بهم گفت تو بچه ی من نیستی مادرت رو گرفتم با یکی تو بچه ی اونی در حالی که از عصبانیتش بود ولی دلم خرد شد
یا کلا من هر چی کشیدم از دست بابام بود که تو عصبانتیش هر چی دلش میخواد میگه😔😔
بگو خداکنه بچه تو نباشم
بابام بهم گفت خرابی
عشقمم بهم گفت رشته بدرد نخور میخونی هیچی نیستی درصورتیکه برای رشتم تلاش میکنم
مامانم تو صورتم نگاه کرد گفت رفتی ک.س دادی در صورتی که من انقدر ادم مطمعنی هستم شوهرمم بهم شک های اینجوری نمیکنه اصلا ازش توقعه نداشتم چنین حرفی بشنوم
نکنع راست گف
شوهرم گفت
چون سبزه ای بهت حس شهوت ندارم
خب الان رابطه مامان بابات چطوره
کاش بیشتر دقت میکردیم
در حالی من از همسر و زندگیم راضیم
شکستم بعد این قضاوت
بچه نداری مردم پولاتو میخورن
من از این حرفا زیاد شنیدم
انقد زیاد ک نمیدونم کدومو بگم
اصلا هم مهم نیست دیگه برام
خدا وقتی هست چه نیازی هست به بنده خدا
ناظم مدرسه بهم گف خیلی کوتاهی حتی دکترم بشی کاری ازت بر نمیاد، هنو نفر اول کلاسم ولی امیدی ندارم به آینده
بعد اینکه بابام کتکم زد🥲
با نفرت خاصی تو چشام نگاه کرد گفت از قیافه اتم نفرت دارم اصلا تو به چه درد من میخوری😅
درسته بازم یه اخلاقای بدی داره
هیچ وقت شب تولدم شب تولد ۱۵ سالگیم یادم نمیره که چطور کتکم زد که تا یک ماه از سر درد نمیتونستم سرمو روی بالشت بذارم
برای همین متنفرم از تولد و اینکه کسی روز تولدم برام کادو بگیره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
