وقتی ۱۵ سالم بود با یه آقایی که گفت ۳۰ سالمه توی مجازی اشنا شدم شهرمون از هم دور بود همون اول بهم گفت که به دلایلی نمیتونه باهام ازدواج کنه منم گفتم اشکال نداره منم نمیخوام ازدواج کنم بعد هر روز حرفشو عوض میکرد یه روز میگفت میخوام باهات ازدواج کنم یه روز میگفت نه من متاهلم یه روز میگفت چهارتا بچه دارم یه روز میگفت نه الکی گفتم زن و بچه ندارم هر روز یه حرفی میزد کم کم خیلیی وابسته شدم