سه سال قبل رفتم خونه ی یکی از رفیقایی بابام پسرشون هی بهم زل میزد نگام میکرد منم هی سرمو مینداختم پایین بعدش رفتیم باغشون قرار شد خانوما با ماشین اونا برن اقایون با ماشین بابایی من خلاصه این پسره اینه ی ماشین رو قشنگ رو صورت من تنظیم کرد بعدش وقتی رفتیم خونشون یکی از عروساشون پرسید که دوست پسر داری مامانم گفت دختر من تو باغ این چیزا نیس هرسری هم زنگ زدی اول منو میپرسن بعد خواهر برادرمو بنظرتون خبریه؟