یه بار مهمون داشتم تازه عروس هم بودم و حامله
کلی زحمت کشیدم اومدم غذارو سرو کردم همه یه قاشق زدن دیدم زل زدن به من
گفتم بلکه هنگ کردن از این حجم از خوشمزگی و کدبانویی
یه قاشق خوردم
گلوم اتیش گرفت از شوریه غذا
خیلی سعی کردم گندمو جمع کنم گفتم فکر کنم شما غذای بی نمک میخورین همیشه ولی ما همیشه غذاهامون اینطوره ولی قانع نشدن
خلاصه ابروم رفت😂😂😂😂😂