حامد به یکی زیاد بدهکار بود. حتی خونشون هم میخاست ازدست بده به خاطر بدهیش
یه روز یه پیرزنه رو برد بیمارستان. اولش ندیدم. فک کنم حال پیرزنه بد شده بود
بعدازون پیرزنه افتاده بود دنبالش که من دوست دارم و...
بعد حالا که پیرزنه مرده معلوم شده همه اموالشو زده به اسم حامد