از هجده سالکی دارم تدریس خصوصی میکنم دوساله مدرسه درس میدم دیگه ضعف اعصاب گرفتم از سروکله زدن با بچه ها و خانوادشون خسته شدم تو مدرسه غیرانتفاعی درس میدم بچه ها و خانواده هاشون تو اولویت هستن من سرکارم خیلی اعتبار و احترام دارم بیشتر از هرکسی کارمو قبول دارن هر چی بچه شر و بیش فعال و اختلال یادگیریه میدن به من بعد از تایم کاریمم مدام باید با خانواده ها در ارتباط باشم یکی میگه بچه ام دیر میخوابه یه ویس براش بفرس راضیش کن بخوابه یکی میگه بچم مریض بود غایب بود بدون اون رفتین اردو ناراحته نمیاد مدرسه بیا باهاش صحبت کن از دلش دربیارهر کدوم یه چیزایی از ادم میخوان ادم شاخ درمیاره بچه ها هم فوق العاده شیطون و حرف گوش نکنن البته من میتونم کلاسمو کنترل کنم یعنی به مدیرمون میگم حرفمو جدی نمگیره میگه کلاس تو هیچ مشکلی نداره ولی دیگه خسته شدم کم آوردم میخوام ول کنم ولی دلم برای این زحمتایی که کشیدم و موقعیتی که به دست آوردم میسوزه شما جای من بودید چی کار میکردید ؟
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم حیطه اموزش همینطوره مخصوصا ابتدایی بدتره منم که دبیرستانم باز این مشکلات هست خیلی روش زوم نکن بیخیال باش تو ساعات کاری داره تو همون ساعات هم فقط کار کن خارج از اون دیگه خطت رو خاموش کن و خط کاری داشته باش
جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏
واى من تا اخر نتونستم بخونم از بس حرص خوردم خدا صبرت بد
یکی از مامانا کلی باهام جنکید که چرا یکی دیگه از بچه ها تو کلاس تولد کرفته بچه من تولدش تابستونه تو نباید اجازه بدی تو کلاس تولد بگیرن تکلیف بقیه بچه ها چی میشه و مجبور شدیم ی جشن امتیاز واسه پسر اون بگیریم تل کوتاه بیاد
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه