من مجردم ولی با زنداداشم توی یه ساختمون زندگی میکنیم
مشکلی نداریم با هم دیگه
زنداداشم شاغله ازش انتظار نداریم بیاد خونه مون زیاد
ولی خب هرموقع بیاد خوشحال میشیم تقریلا هفته ای ۳،۴ بار در حد ۲ ساعت میاد خونمون
ولی اگه مثلا چند روز بگذره مامانم باهاش تماس میگیره حالشو میپرسه میگه اگه وقت داری بیا دلمون تنگ شده برات اونم بتونه میاد
من که شوهرم میگه پول هم داشته باشم عمرا از پیششون برم هرشب هم میره پیششون تنهایی.اگر میدونستم همچین اخلاقی داره اصلا باهاش ازدواج نمیکردم
با یه مشاوره حتی تلفنی حرف بزن راه کار های خوبی میده اگه خواستی من شماره دارم
دیگه الان چند سال گذشته از اون دوران یه کوچولو هم بهتر شده خودم هم سیاستم بهتر شده
ولی از من به شما نصیحت تا اول ازدواجته راحت تر میتونی جلوشون وایسی جنگ اول به از صلح آخر همون اول واری که مطابق میلت نیست انجام نده چون آخرش که قراره دعوا بشه حداقل اونی که شما میخوای بشه
شبا که میخوای بخوابی کنار شوهرت ذکر یا مانع رو بگو تا بخوابی ، درخواست هات رو راحت تر قبول میکنه یه بار امتحان کن
ما کار به کار هم نداریم راحتیم احترام هم رو داریم گلایه نمیکنیم هفته میاد و میره ممکنه هم رو نبینیم گاهی هم هفته ای دو سه بار میریم خونه اشون ،بچه هام از مدرسه میان یه راست میان خونه خودمون مادرشوهرم هم ماهی یه بار میاد یک ساعت میشینه ومیره
مرسی عزیزم حتما انجام میدم ، اخه من در مقابل انتظاراتشون چیکار کنم؟ انجام میدم خودم ناراحت میشم انجام نمیدم باهام بدرفتاری میشه.... مادر شوهرم همش میگه عروس اخر باید با من زندگی کنه ، راستش نمیدونم چطور جوایشو بدم که ناراحتی پیش نیاد ، چون شوهرم پشتم نیست ...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
