خواهرم تا ۲ ظهر میخوابه.
من خونه مادر شوهرم بودم که مادرم ساعت ۸صبح بهم زنگ زد گفت آماده شو بریم شهر.
من رفتم خونه من ساعت ۱۰ آماده شدم گفتمبریم آماده ام.
یهو خواهرم گفت صبر کنین منم بیام.
میخوام برم جایی کار دارم. الکی کرایه ندم.با اسنپ شما بیام.
تا آماده بشه ساعت دهو نیم شد.یهو گفت ای بابا الان دیر شد من جایی ک کاردارمو نمیتونم برم. ولش حالا ک آماده ام همراه شما میام دور میزنم.
مادرم گفت تونیا.چون اذیتمون میکنه.
رفتیم ک مادرم خرید کنه برام،ولی یه قاشق آجیل خرید فقط.بعدآروم بهمگفت خواستم برات سرویس پذیرایی بخرم.
گفتم ولش نمیخام الان.
یهو دیدم خواهرم میگه برام سشوار بخر همه رو قیمت کرد اونی ک گرونتر بودو گفت میخوام.
بعد جارو برقی، سرخ کن ، خرد کن، ارکوپال چینی،و.... هم گرانترین رو گرفت .اول همشو قیمت کرد هرگدومگرونتر بود گفت همین خوبه..
بعد مادرم گفت دخترم الان پول ندارم برا تو بگیرم.ابجی فاطمه الان ۵ ساله عقده ،هنوز جهاز نداره.توصبر کن برا ابجی تموم ک شد برا تورو میگیرم.
گفت ولش کن هیچی نمیخام اصلا.مادرم گفت خب باشه میگیرم برات.همه رو گرفتو
بعد اقاعه فروشنده منو میشناخت گفت فاطمه خانم این سرویس چینی و آکروپال ک سفارش دادی.خواهرم سریع گفت اینو من میخوام.لج میکرد. مثل بچه ها.گفتم خب توبگیر.
چندماهه منتظر بودم پیداش کنه برام.
اصلا خواهرم شدیدا حسود.میخاد گرانترین چیز. هرچی من میخام و..
ولی .من قانعم.درک میکنم.خودم انتخاب نمیکنم.میگمهرچی شما گرفتین
.میگم ارزونتر بگیرین ک اونم بتونه بخره.
ولی اون هرچی گرونه خودش.
هرچی جلف و بدرد نخوره میگه توبخر و...یجوری ک مادرم فروشنده و...همه رو قانع میکنه.بلده حرف بزنه