شب عقدمون منو بردن خونه پدرشوهرم ک اونجا همه دور هم باشیم
من و شوهرم تو ی اتاق بودیم ک خواهر شوهرم اومد در اتاق رو بست ک تنها باشیم
روبروی در اتاق دراز کشیده بودیم(چون از اول همونجا نشسته بودیم ک مثلا بقیه فکرای بدبد نکنن)
خلاصه من دست بردم بع سمت ش.لوار شوهرم و داشتیم کارای خاک چیز ..میکردیم یهو پدرشوهرم درو باز کرد اومد تو اتاق😐😐
۳ تا اتاق دیگه هم داشتن و اقا میخواست اینجا نماز بخونه...
شلوارش باز موند و دست من....🤣😂