هشت روز دیگه سالگرد برادرمه بچه ها قلبم داره در میاد
تمام اعضای بدنم داره میجوشه فشارم رو ۹
رنگ روی صورتم نیست عین مرده ها بدنم یخ کرده
زانوهام هی داره خالی میشه
سرم گیج میره
خیلی حالم بده خیلی
بابام برای مامانم و ما هدیه و کیک خریده من اینجام ولی انگار نیستم، هیچی هم نمیتونم بگم بعد اینهمه وقت دارن میخندن اگر یادشون بیارم یا بگم حالم بده دوباره حالشون بد میشه
بچه ها سقف آسمون برام کوتاه شده بدنم تاره تیر میکشه
توروخدا یه چیزی بگین قلبم آروم بگیره
دستام جون ندارن چیزی بنویسم