منم یجورایی پشیمونم به قول یکی از خانما که کاریه زندگی جمع کنه اعتیاد نداره..منتها اهل رفت و امد نیست با هیچ احدی حتی اقوام خواهر و برادر خودش تو خیر و شر به کسی زنگ نمیزنه منزوی گوشه گیر از ۷ میاد خونه تا۱۱ حکومت نطامیه خونمون ساکت شین اخبار اخبار اخبار حرف میزنی میگه سیس....وای وای نگم آخ خدا....همین امشب گفتم بیا زنگ بزنیم به مادرامون گفت نه البته۱۴ ساله همینه از همه گلایه میشنوم رفتم اتاق با بچه اام زنگ زدیم به مادر خودم منم دیگه به مادرش زنگ نزدم
به نظرم تو بیشتر از اینکه بتونی به خوبی هاش متمرکز بشی بیشتر بدیهاشو میبینی آره؟؟
اصلا خوبیهاشو نمیبینم ، هر چی فکر میکنم چه خوبی داره هیچ چیز به ذهنم نمیرسه میدونم انقدرم بد نیست ، شاید چند ماه پیش میتونستم ۱۰۰ تا خوبی ازش بگم ولی الان ی جوریم انگار فراموش کردم اصلا چه خوبی داره
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چندساله ازدواج کردی. خانواده شوهر خواهر و خود شوهر خواهرم اینطوری هستن
من ۷ ساله ازدواج کردم سال ۹۳ دوست شدیم ، آره کلا همشون ی جورین ، بد نیستن ولی خوبم نیستن انگار با همه تو ی رقابتی هستن ، تو ی ذهنشون ی چیزایی میگذره که واقعی نیست
قبل ازدواج چشممون بسته است فقط ظاهرو میبینیم ولی بعد ازدواج چشممون روی حقایق باز میشه .
حالا اینجا با ازدواج سفید و زندگی کردن دختر و پسر با هم قبل ازدواج مخالفن ولی من ی مدته همش میگم خوش به حال کسایی که این فرصت رو دارن ، ازدواج خیلی راحتتر میشه اینجوریه ، ما دوست بودیم ولی اینکه با طرف بری مسافرت با خانوادش رفت و آمد کنی تو مهمونی هاشون شرکت کنی خیلی فرق داره تا دوستی دو نفره
برای منم تقریبا همینه بعد ۷ سال زندکی احساس میکنم غریبه هستم ، اصلا همه چیز ی جوریه برام حس میکنم دا ...
من که شیش سال باهاشون زندگی کردم حیاطمون مشترکه باهاشون هرروز همو میبینیم ، هیچ وقت منو از خودشون نمیدونن حتی شوهرم هم همینطوره وکلا توی تیم خانوادشه . ازدواج کردم که از تنهایی دربیام بدتر تنهاترشدم الان هم افسردگی گرفتم گوشه گیر و منزوی شدم