2777
2789

نگفت برای تولدم، ولی تاریخی که گفت روز تولدمه. ایران نیستم، با هم مهاجرت کردیم. تصمیم به طلاق گرفت، پذیرفتم و بعد کوچ کردم شهری که الان توش ساکنم. اتفاقای بدی افتاد بینمون و دو سال و نیمه که بعد ازون دیدار نهایی در فرودگاه شهری که باهم تز ابتدا بهش مهاجرت کردیم ندیدمش. توی این مدت کم کم اون امید و فانتزی رو که در درگاه خانه ام ببینمش، چمدون به دست، از دست دادم. پدرم رو از دست دادم نیومد، تولدها و مناسبت‌ها نیومد...

همچنان اما اون تصویری که ساخته بود ذهنم از بازگشتش کاملا محو نشده.

من وارد یک رابطه جدی شده ام ۸ ماهه و بسیار دوستش دارم و تا الان رد فلگی نداشته یار جدید.

اما چه کنم که اون انتظار انباشته شده در این سالها برای یکبار دیگر دیدنش منو وسوسه میکنه.

وقتی تو فرودگاه خداحافظی میکردیم هیچکدوممون عمیقا باور نداشتیم که آخرین دیداره، ولی انگار بود.

منو دوست داره یا بهتر بگم نتونسته از شر دوست داشتنم خلاص بشه. هنوز نتونستم طلاق بگیرم، پرونده در جریانه. خودمو قانع میکنم که ببینمش و راضیش کنم به توافق بر طلاق و کمکش کنم که move on کنه و بگذره از خاطرات عشق اول و آتشینش، ولی آیا واقعا همینه دلیلم یا صرفا خودخواهانه و حسابگرانه است انگیزه ام. 

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
به نظرم به تو ربطی نداره که بهش کمک کنی موو ان کنه  بهتره زمان ودلت رو صرف رابطه و یار جدید بک ...

خودم همین تصمیم رو داشتم ولی خیلی خیلی خیلی سخته

سالها منتظر بودم

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ما هیچ وقت واقعا از هم خداحافظی نکردیم.

این موضوع داره منو میخوره

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته

به نظرم شما کماکان می‌خواین به همسر سابقتون برگردین،اینکه فکر میکنین قصد و اشتیاقتون از دیدار دوباره‌ش راضی کردنش به جدایی هست هم تله‌ایه که ذهنتون براتون ایجاد کرده تا از پذیرش واقعیت سر باز بزنین.

به نظرم شما کماکان می‌خواین به همسر سابقتون برگردین،اینکه فکر میکنین قصد و اشتیاقتون از دیدار دوباره ...

از همین تله های ذهن میترسم

میدونم بهش برگردم زندگی کار نخواهد کرد، من از خودش و خانواده اش بدم میاد اونم همینطور. به هم اعتماد نداریم و هم رو نمی‌شناسیم

ولی نمیتونم بدون خداحافظی کلا بذارم برم. قرار نبود دو سال و نیم پیش تهش باشه...

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
ما هیچ وقت واقعا از هم خداحافظی نکردیم. این موضوع داره منو میخوره

چه اهمیتی داره؟

اخرین خداحافظی،اخرین یادگار،اخرین حرف،اخرین نگاه!!!

مهم تموم شدنه،تجربه‌ی من میگه فرصت دوباره دادن به هر نوع رابطه‌ای که تموم شده اشتباه محضه.

اول تکلیف طلاق ویاآشتی روکامل وجدی روشن میکردین بعدیارجدیدمی آمداینجوری مشکلاتتون بیشترمیشه ،عین دوست .پسرودختر.جدایی رمانتیک چه معنی میده شماقانوناورسماهنوزپس زن وشوهریدچه خارج چه داخل

انشاالله بزودی ب آرزوی قشنگت برسی توکل بخدا،خشکه مذهبی  نیستم معجزات توکل رودیدم ویقین دارم خداخیلی مهربوووووونه
در مورد دیدارتون چی پیش بینی میکنی؟

اگه اونی باشه که تو ایران شناختمش، از دیدن من بی اختیار اشک میریزه و من هم احساساتی میشم.

ولی هم نمیدونم کیه، و هم باید متعهد باشم به یارم. 

نمیدونم راستش 

شما چی پیش‌بینی میکنید

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
چه اهمیتی داره؟ اخرین خداحافظی،اخرین یادگار،اخرین حرف،اخرین نگاه!!! مهم تموم شدنه،تجربه‌ی من میگه ...

آره آره آره... همش حقه حرفات

مثل معتادی هستم که نمیخواد قبول کنه که اون بار آخر باشه

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
اگه اونی باشه که تو ایران شناختمش، از دیدن من بی اختیار اشک میریزه و من هم احساساتی میشم. ولی هم نم ...

نمیدونم عزیزم

به نظر من هم احتمالا هر اتفاقی هست

اتفای که میتونه همه چیز رو پیچیده تر کنه 

اتفاقی که میتونه رابطه فعلی تورو به خطر بندازه 

اتفاقی که میتونه حسابی سردرگمت کنه

اول تکلیف طلاق ویاآشتی روکامل وجدی روشن میکردین بعدیارجدیدمی آمداینجوری مشکلاتتون بیشترمیشه ،عین دوس ...

تو این کشور رسما separated هستیم و عمل غیراخلاقی و قانونی نیست.

خود همسر هم گفت میتونم وارد رابطه بشم. رفت که بره.

من نمیتونم تنها بمونم وقتی کلی آدم بهم علاقمندند و میتونن نیازهای روحی رو که با رفتن پدرم و طلتق نتونستم برآورده کنم رو تامین کنن.

"آخ چه میشد که بال‌هایی داشتم تا از زمین بلند میشدم و در پی خورشید درون فروغی جاودانه جست میزدم"      فاوست-گوته
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792