موقعه امتحاناست من همش تو اتاقمم و درس میخونم بعد مامانم و بابام همش به بهانه های الکی میان تو اتاق واقعا درکشون نمیکنم تمرکزمو بهم میریزن تا الان هم هیچی بهشون نگفتم،بعدجالب اینجاست نه میزارن تو خونه درست درس بخونم نه میزارن حداقل برم کتابخونه ای جایی واقعا نمیفهممشون😅
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من دبیرستانی بودم مادر من کلی کار خونه بهم میسپرد که باید انجامشون میدادم.شب هم زود خاموشی میزد میگفت چه خبره همش درس میخونی؟! یا ولوم تی وی رو همیشه بالا میذاشت.خودخواه و بی درک به معنای واقعی.یادمه میموندم بخوابه میرفتم نزدیک در ورودی خونه که درش شیشه ای بود مینشستم که بتونم با نوری که از لامپ تو حیاط فسقلیمون روشنه درس بخونم.و این مدتها ادامه داشت.همینجوری کارشناسیمم گرفتم
چشم گلت بی بلا دختر خوب.یه بارم شب امتحان بود و نمیشد صبر کنم بخوابه دیدم هیچ طوره تی وی رو کم نمیکنه زمستون بود و سردددد پالتو پوشیدم رفتم تو حیاط پشت همون در شیشه ای که پله داشت نشستم درس خوندم.چون عاشق درس خوندن بودم.ببین شرایطت از اون زمان من که سختتر نیست هست؟!
عزیزمم،خوبه که با این وجود تونستی پیشرفت کنی و این پیشرفت و زحمتت قابل تحسینه
قربونت.لطف داری.آره واقعا برای خودمم ارزشمنده.تازه این درصد خیییلی کوچیکی از مشکلات بود😅تا میتونی بخون.برو دانشگاه و بعدش حتما سرکار.میبینی این چقدررر برای یه دخنر لازمه.برعکس اونچه قدیمیا میگفتن.حداقلش اینه که یه همسر و مادر موفق میتونی باشی💚