بچه هامن ۱۵سالم بود که تحت فشار خانواده از شهر به روستا ازدواج کردم
وچون سنم کم بود اونام از هیچ ظلم وستمی در حقم دریغ نکردن
دروغ چرا
چون سنم کم بود ازشون میترسیدم قبلا
وهیچی بهشون نمیگفتم باوجود ظلم وستمایی که میکردن
اما الان که ۱۱سال میگذره اگه یکی بگن ده تا جواب میدم وباهاشون قطع ارتباط کردم
الان تو یه حیاطیم وقراره دیوار بکشیم
ونصف دیوارو گذاشتیم
خلاصه شوهرم توی حیاط بود از ماشین یه دبه بنزین آورد
وبه خواهرش گفته که نفت نیست وبدونن بنزینه وازش استفاده نکنن وآورد گذاشتش سمت خونه ما
وقتی اینو به خواهرش گفت
خواهره گفت نه مرز شلمچه رو رد نمیکنیم ویه چیز دیگه هم فت که نشنیدم!!!!!!!
احتمالا دری وری به من گفت وشوهر بی عرضه م هم هیچی بهش نگفت ورفت بیرون
بنظرتون زنگ بزنم بگم چرا هیچی به خواهرت نمیگی
همین خواهرش هفته پیش فحش پدرمرحوممو داد وگفت ج.نده ای
و به شوهرم گفتم
هم طبق معمول هیچ غلطی نکرد مردک ترسوی بی عرضه