مامانم سرطان گرفت همه زندگیم همه امیدم همه کسم این درد به کنار الان جوابش کردن گفتن ببرید خونه ذره ذره آب شدنشو ببینسد اونم باز بکنار
فامیلای مامانم همه شهرستانن
بابام بخاطر اینکه یوقت مامانم فوت کرد سه روز بهشون شام ناهارنده
آورده مامانم انداخته شهرستان خونه داغون مامانبزرگم
ببینید چقددددر من بدبختم کدوم مردی بازنش اینکارمیکنه
حتی نمیتونم روزای اخرکنارش باشم حتی نمیتونم دورازجونش سرخاکش برم
حتی مامانم نمیتونه روزای آخرخونه خودش باشه
چقد نامردی بابا چقد