بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نزدیک ده ساله از زندگیمون میگذره. همسرم قبل از من بادخترخانمی بوده، البته مدت کوتاهی، کارشون تاخواستگاری و بله برون هم پیش رفته. ولی همسرم میگفت ازش خوشم نیومد! میگه اما دختره بهم وابسته شده بود، میگه گفتم بذار یه مدت باهاش حرف بزنم بلکه مهرش به دلم افتاد، خلاصه اینا یه مدت باهم حرف میزنن
ای بابا خواهر به چه چیزایی فکر میکنی ادمایی هستن که تا رابطه جنسیم پیش رفته رابطشون ،،، تو توی گذشتش نبودی بااین فکرا حرفا فقط خودتو عذاب میدی الان تواین ده سالی که میگی خطایی کرده؟؟
گفتم نمیرم. میگه هرچی خانواده م اصرارکردن ابرومون میره نرفتم. اما بعداز دوهفته تازه فهمیده که دوسش داشته. میگه بهش زنگ زدم خاموش بود، به مادرم گفتم به خونه شون زنگ زد، مادرش گفته شما که نیومدین توفامیل برامون بد میشد، اولین خواستگاری که اومد دادیم رفت. همسرم میگع اینو که شنیدم دیوونه شدم