اره عزیزم...قبول میشی همه ی این حس بد تجربه میشه برات...من با یادآوریشون فقط میخندم...فکرشو کن دفعه ی اول چون خونمون ماشین نبود و نمیتونستم تمرین کنم استرس شدید داشتم بعد پیش افسر پام میلرزید کلاج تق تق صدا میداد از لرزش پام بعد گفت حرکت کن گفتم یه لحظه نفس عمیق بکشم میترسم ...گفت از چی میترسی؟گفتم شما...گفت من صبح که اومدم تو آینه خودمو دیدم نه شاخ داشتم نه دم ....گفت میدونی اولین چیز تسلط داشتنه؟گفت حرکت کن بعدم گفت ردی😐 ولی خداروشکر الان به خودم افتخار میکنم ...واقعا افتخار داره وقتی تنهایی با ماشین میری بیرون همه ی اعتماد به نفست برمیگرده.