سلام و صبح جمعه بخیر،
عزیران،
من به مناسبت روز زن، با یک رویکرد دیگه توضیح میدم اوتیسم چطور در عصر ما زاییده شد و بعد چطور منشاء اصلی اش پنهان شدو الان باید در مواجهه با آن، چه کرد.
====================
از صد و پنجاه سال پیش، لیبرال سرمایه داری، شروع کرد به استفاده زنها برای:
1⃣ سود جویی: تشویق زنها به کار در بیرون خانه (کارگران ارزان قیمت نسبت به مردها)، تشویق زنها به زندگی مصرف گرایی (ایجاد بازار برای کالاهای تولید شده)، استفاده از زنها در تبلیغات کالاها و صنایعی مثل سینما و مجلات.
2⃣ بهرهبرداری جنسی: ترویج بی عفتی و عقب مانده خواندن غفت و پاکدامنی.
بدیهی هست که هر دوی اینها، به شدت با «مادری کردن» در تضاد است. یک زن که در خارج از خانه کار میکند و تمام حواسش به مد و لباس و وسایل زندگی لوکس و ... هست، وقت رسیدگی به کودکانش را ندارد. و زمانی که ذهن و دلش هم جای دیگر، پیش مردان غریبه باشد، این قلب، جایی ندارد برای عشق های پاک خانوادگی، من جمله عشق به فرزند. و آن خانه که مادر، سرش گرم بیگانه است، دیگر گرمای محبتی بین اعضاء وجود ندارد...
و این شد که زن که زمانی مادر، مادربزرگ، خواهر، خاله، عمه و ... بود، در دنیای مدرن، دیگر این نقش ها را کنار گذاشت چون نباید گرمای وجودش صرف خانواده شود بلکه باید با چراغ لطافت و زیبایی اش، روشن کننده ی محفل سرمایه داری خشن شود (کارگر و کارمند و بازیگر و مدل باشد) و کودکان، بخاطر دوری از آغوش گرم و محبت ها و لطافت های زنانه، دچار شوک شده و روند رشدشان مختل شد.
پس اصلا بعید نیست که کودکان در چنین خانواده هایی بخاطر فقدان آن محبت و لطافت و گرمای زنانه، و همچنین بخاطر سایر مقتضیات زندگی به سبک لیبرال سرمایه داری، (مثل ماشینی شدن زندگی ها و دوری از طبیعت، کوچک شدن یا بکل نابودی خانواده ها و کم شدن رفت و آمد های فامیلی) دچار وقفه در رشد ذهنی و اجتماعی شوند، یعنی «اوتیسم». پس خیلی طبیعی بود که تا همین پنجاه شصت سال پیش، «اوتیسم» را با سردی عاطفی مادر مربوط می دانستند. چون، مگر نه اینکه به قول ویل دورانت، عصر فعلی را می توان عصر از هم پاشیدگی خانواده نامید؟ پس دور از ذهن نیست که آثار این از هم پاشیدگی خانواده، در زیاد شدن شیوع «اوتیسم» دیده شود. پس عجیب نبود که هم مردم و هم روان شناس ها اوتیسم را به «مادر یخچالی» نسبت میدادند (مادری که سردی عاطفی دارد و به فرزندش بی توجه است).
همچنان که زمان پیش می رفت و با دور شدن هر چه بیشتر زنها از «مادری»، اوتیسم شیوع روزافزون پیدا کرد.
و همین باعث پیدا شدن یک زنگ خطر برای سرمایه داری شد. چرا؟ چون درست در جهت مخالف تبلیغات آنها در رسانه ها، مردم در می یافتند که با پذیرفتن نقش جدید در جامعه برای زنها، کودکان دچار آسیب های جدی در روند رشد، می شوند. و هر چه شیوع اوتیسم بیشتر، بیداری وجدان ها بیشتر، و نتیجتا، تغییر رویه زندگی خانواده ها و اعراض از ارزشهای لیبرال سرمایه داری تبلیغ شده در رسانه ها بیشتر، و این برای لیبرال سرمایه داری، یعنی شکست!
پس به فکر چاره افتادند. و خروجی اتاق فکرهایشان شد اینکه در دهه هفتاد میلادی به یکباره شروع کردند به دادن بودجه های کلان به دانشگاهها برای تحقیقات بیشتر راجع به اوتیسم (شما بخوانید سفارش تحقیق و مقاله به دانشگاهها، مطالعاتی که نتایجشان از قبل مشخص بود، نتایجی کاملا همسو با منویاتی که اتاق فکرهای آنها، تایید کند).
نتیجه مطالعات، همانطور که گفتم از پیش معلوم بود: اوتیسم منشأ بیولوژیک دارد (نه روانی) و احتمالا بخاطر نقص ژنتیکی هست و نباید با نسبت دادن آن به مادر، باعث عذاب وجدان مادرها شویم! (بخوانید نباید مادرها متوجه اشتباه خود در دنباله روی تبلیغات رسانه ها شوند)
اما اوتیسمی که ماحصل این مطالعات فرمایشی بود، علاوه بر منشأ بیولوژیک و غیر روانی، می بایست خاصیت های دیگری هم داشته باشد:
اوتیسم بیرون آمده از این مطالعات اولا باید لاعلاج و مادامالعمر باشد، چرا که در صورتیکه بهبود یابد، معلوم میشود، نقص ژنتیکی در کار نبوده و همان فرضیه ی منشأ روانی اوتیسم، دوباره جان خواهد گرفت.
این «اوتیسم» که از بروزترین مقالات از معتبرترین دانشگاههای دنیا برخاسته، باید همچنین، مخوف باشد، اینقدر که خانواده ها در مواجهه با آن، دچار چنان وحشت و حالت خلسه ای شوند که به کل، اراده خود را از دست بدهند و تسلیم محض پیشنهادات متخصصین شوند. آنها نباید جرأت کنند به منشاء ای بغیر از آنچه متخصص ها در کلینیک ها می گویند، فکر کنند.
ادامه در پست بعد...