وحشت زده شده بودم توخواب
و از ترس جیغ وفریاد میزدم
ما خیلی اختلاف داریم
دلیلش هم بچه ننه بودنشه
و به خانواده ش چسبیده
وخانواده ش هم خیلی دخالت میکنن توی زندگیم و توی این چندسالی که پیششم فقط غم وغصه نصیبم شده
همیشه میگم بمیری راحت بشم
ولی وقتی توی خواب خبر مرگشو شنیدم وحشت زده شدم
اون لحظه دلم نمیخواست بابای بچه م بمیره