همش تقصیر مامان و بابامه هیچوقت نمیبخشمشون
۱۴ روزه عروسی کردم هیچی از زندگی سرم نمیشه نه بلدم آشپزی کنم نه حوصلم میکشه خونه تمیزکنم هیچی از کل فامیل و خانواده و دوست هم دورم تو یه شهر غریب نه خانواده همسرم هستن نه خودم
به مامانم میگفتم به من آشپزی یاد بده یکم ادویه یا... زیاد میرختم داد میزد گمشو نخواستم کاری کنی
دوستم هم سنه منه تیر ماه عروسی کرد انقدر راضیه که حد نداره کاش منم مثل اون با دل خودم انتخاب میکردم شوهرمو...