سلام بچها ...عموی شوهرم چندسال پیش به شوهر من گفته بیا خواستگاری دخترم .. و شوهر خنگ منم گفته باشه ولی دخترش فازش اون بالامالا هاست و شوهرمو قبول نکرده .. الآنم دختره مجرده ...حالا از روزی که ازدواج کردم این عموی شوهرم خیلی منو سبک میکنه .. جلوی جمع بهش بلند سلام میکنم روشو میکنه اونطرف انگار نه انگار که با اونم ... یا اصلا به من محل نامیده پشتشو میکنه به من و میشینه و خیلی کارای دیگه ........ از اونور دخترشم چند وقته انگار داره کرم می‌ریزه .. مثلا داشتیم چندوقت پیش سفره می انداختیم با حالت دستوری به من گفت برم سالاد هارو بگیرم بعد اومدم دیدم اومده کنار شوهرم ، داره با شوهرمن سبزی هارو میگیره دختره ..... حالاامشب یهویی مارو با مادرپدرشوهرم وعده کردن .. من و شوهرم نرفتیم .. بنظرتون بد نیس آخه زنعمو شوهرم از ایناست که خیلی واسمون حرف درمیاره و ازکاه کوه میسازه
مادرشوهر مم خیلی عصبانیه از دستمون که نرفتیم
خوب کردین اتفاقا نرفتید
می ترسی از اینکه زندگیت خراب کنه؟
خب میرفتی دیگه اونا پیش قدم شدن برای دعوت کردنت
من این افرادی که گفتید نمی شناسم و نمی دونم چجور انسان هایی هستند
ولی گاهی وقتا نباید فرار کنی باید قوی باشی و از زندگی خودت مطمعا و به شوهرت اعتماد داشته باشی
و زندگیتون روی اعتماد کامل بسازید از هم
به نظرم می رفتی و نشکن می دادی چقدر همو دوست دارید
و هم اونا ناراحت و دلخور نمی شدند
این شکلی هم شوهرت مرده بالاخره می فهمه ترسیدی می گه این که در هر صورت بهم اعتماد نداره
و اونا هم فکر می کنند به شوهرت اعتماد نداری
[QUOTE=322385198] من این افرادی که گفتید نمی شناسم و نمی دونم چجور انسان هایی هستند ولی گاهی وقتا نباید ف ...[/QUOTEمیفهمم چی میگید .. یجورایی خودمم پشیمانم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
