چند دقیقه پیش من اومدم تو اتاق دراز کشیدم .دخترم تو پذیرایی داشت نقاشی می کشید
صدای شعر خواندن میومد .یکم از صدا دخترم کلفت تر بود ولی بچگانه بود .منم گفتم بچه داره شعر می خونه
پشت صدا اومد تو پذیرایی .دیدم دخترم خیلی وقت ها خوابیده خیلی ترسیدم خیلی
شب هم رفتیم خونه مادرشوهر و بریم جایی
همه بیرون بودن .مادرشوهر و در پذیرایی و بست منم تو حیاط بودم یه سایه اومد رد شد از کنار پنجره .منم قشنگ از تو حیاط دیدم