بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میبینی؟ لباسهایی هستند که راه میروند دروغ می گویند ، عاشق میشوند و می میرند. کمتر لباسی آن بیرون است که درونش انسان وجود داشته باشد به راستی که این دنیا يك رختکن بزرگ است.
چند وقته میشناسیش؟ چقدر میشناسیش؟ تا حالا کجاها رفتین؟ ارتباطتون تا چه حده؟
دختران شاد، زیباترین دختران هستند :) وقتی به تو خیانت میکنند، انگار بازوهایت را قطع کردهاند؛ میتوانی آنها را ببخشی اما نمیتوانی در آغوششان بگیری. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیب نمیزند، توضیحی به کسی بدهکار نیستیم.
بشین سرجات جون جدت میخواد مارمولکش که آواز میخونه نشونت بده؟یا باهم سمفونی پنجم بتهوون گوش کنین؟یعنی خودت نمیدونی هدف چیه؟اصلا مگه تو درس و مدرسه نداری الان امتحانات شروع شده چرا بیداری😂😂😂بیشتر از مامانت غر زدم
غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
شاید اون ادم این حرفاس تج.اوز به نظرت به خواست کسی انجام میشه اونایی هم که این بلا سرشون اومد ادم این حرفا نبودن
البته همه ی ما دستخط های متفاوتی داریم. دقیقا مثل اثر انگشت و دی ان ای، همین بهمون یادآوری می کنه که هرکسی منحصر به فرده. فکر و احساسمون رو باید بروز بدیم، چون متعلق به خودمونه:خاص و متمایز. من در مورد دنیا با تو هم نظر نیستم و هیچ عیبی هم نداره. قرار نیست فکر و احساس ما مثل هم باشه. ما گوسفند نیستیم. موافقت کردن با کسی سر چیزی یه انتخابه. همیشه این رو یادت باشه. زندگیت رو صرف این نکن که شبیه یکی دیگه بشی.تصمیم بگیر که میخوای چه جوری باشی و به همون ادم تبدیل شو. دیزی دارکر
اون ی گوه مفتی میخوره ک کار ندارم بهت تو عاقل باش و باور نکن بعدشم سنش نسبت ب تو خیلی زیاده تجربه داره میخاد طبق تجربه ها قبلی ی بار دیگه م رو تو پیاده کنع ....نری
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....
میبینی؟ لباسهایی هستند که راه میروند دروغ می گویند ، عاشق میشوند و می میرند. کمتر لباسی آن بیرون است که درونش انسان وجود داشته باشد به راستی که این دنیا يك رختکن بزرگ است.
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....