من شوهرمو خیلی دوس دارم یعنی به نظر خودم تو دوست داشتن به جنون رسیدم ولی همیشه از دستش یه گوشه از دلم شاکیم از هشت صبح میره سر کار تا هشت شب هشت تا میاد شام میخوره یه سوپر مارکت داریم داداشش تا هشت شب توش کار میکنه این تا شام میخوره میره در سوپر مارکت تا یازده دوازده شب بعدشم یازده دوازده تا ساعت دوسه میره خونه دوستاش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خودتون رو کنترل کنید،یه مدتی با محبت باهاش رفتار کنید واصلا ازش نپرسید کجا بودی،چرا دیر اومدی،بهش گیر ندین تا تغیر رفتار رو تو شما ببینه،ببینید چطور میشه