تو آشغالا داشتن دنبال خوراکی میگشتن دوتا بسته نصفه تخمه دیدن جوری ذوق کردن و بالا پایین پریدن دارم میمیرم از عذاب وجدان که اون موقع چقدر درگیر خودم بودم بی تفاوت رد شدم🥺
خیلی خوشگل بودن با اون همه کثیفی
فقط دست کشیدم رو سر کوچولوعه رو رفتم کاش واسش چیزی میخریدم🥺