فردا شب مهونی دعوتیم خونه خواهر شوهرم
از دوستای شوهرشم هستن که مل تا به حال ندیدیمشون
مادر شوهرم نیست
ما هم آخرین نفریم میریم خونه شون به خاطر کار همسرم که دیر میاد
من خیلی آدم خجالتی و استرسی ای هستم
از الان برای فردا تپش قلب دارم فراواااااان
ینی ممکن ایست کنم انقددددد
رفتیم تو خوب همه ایستادن برای ما
همه هم زوجن و جوون و سوسول و پولداررررر
اصلا به مردآ که نمیتونم نگاه کنم
اصن خیلی حالم بد
اضطراب اجتماعی زیادی دارم توروخدا یه چیزی بگید
واقعا کاش امشب آخر عمرم بود