دیشب بر خلاف میل باطنی خونه پدر شوهر بودیم
بابام ۲۰روزه ک از پله ماشین افتاده و دیسک کمرش زده بیرون ، اینم بگم ک بابای من دایی شوهرم میشه
بعد شوهرم ب برادراش کفت ک ی حالی از دایی میپرسیدین افتادس، بعد برادر شوهرم گف مگه چیشده شوهرمم گفت افتادو.... بعد برادر شوهرم ب خنده و مسخره بازی گف اونکه پارسالم از جلو ماشین افتاد امسالم ک از پله ماشین لابد سری بعدی از عقب میوفته ، و همشون زدن زیر خنده ب قدری ک دیدن من ناراحت شدم ولی بازن خندیدن ..
خیلی دلم شکست خیلی ، براچی باید مسخره کنن
بابام سنش بالاس مجبوره کار کنه چون با ی حقوق بازنشستگی ک نمیشه زندکی رو گذروند
بعد برادر شوهرم میگ دیگ سنش زیاده بسشه برا کی میخاد جمع کنه....
اینم بگم ک خودش و باباس وضعشون خیلی خوبه ولی ما و بابام نه
ب شوهرم ک اعتراض کردم گفتم از طرف خودت بهش بگو دیگع مسخره نکنه من بدم میاد ، کلی دعوام کرد و جبهه گرفت ک با تو نمیشه هیجا رف فلان و...
واقعا حق دارم ناراحت بشم یا حساس شدم؟