2777
2789

خانواده همسرم کلا پشت جاری هستن مثل کوه 

منم از اول اول یک کلمه حرف نزدم همیشه سرم به کار خودم بوده ..

شوهرم اصلا از جاریم خوشش نمیومد و از خانواده جاریم الان عقد هستن فعلا.

حالا مادر پدر پیرش رو برده برسونه اونا هم اصرار بیا برا شام اینم رفته خورده منم با بچه خونه تنها بودم چیزی نگفتم کلا .

نشد من برم چون مریض هستم و می‌دونن خانواده همسرم.

از موقعی ک اومد نمی‌گفت شام خوردم فقط می‌گفت سوپ خوردم ولی شام نخورد گفتم من شهر غریبم اشکالی نداره همش میگه ک جاریم بچس کار بلد نیست بهش کار یاد ندادن.

میگه بچگونه رفتار می‌کنه انگار واقعا بچه است منم گفتم درست هر چی میگی22 بچه است اصلا ولی می‌تونه وقتی خونه مادرشوهرش غذاشو میخوره لااقل ی تعارف بزنه برا کمک می‌ره میشینه رو مبل منو مادرشوهر ظرف میشوریم میگه ن بهش کار یاد ندادن اینقدر ناراحت شدم تو سه چهار ساعت اینقدر عوض شده باشه خودش همیشه پشتشون حرف میزد الان ک من ناراحتیمو ابراز کردم گفت بسه دیگه غیبت نکن اینقدر دلم شکست.

بنظرتون من چیکار کنم منظور چ رفتاری داشته باشم جلو همسرم از این ب بعد؟

جلوی جاریم ک میخوره ظرف رو می‌ذاره رو اپن می‌ره ؟



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگه میخوای بد کسی رو بشنوی، فقط یه کلمه خوبش رو بگو. به نظر من بحثش شد بگو اره جاری بهش یاد ندادن وگ ...

دیگه نمی‌خوام حتی بدیهاش رو بگه ب من هیچی نگن اینم مثل مامان باباشه ارزشی برا من قایل نیستن

هیچ حرفی ازش به شوهر و خانواده شوهرت نزن اگرم خونه مادر شوهرت کار میکنی ریخت و پاش جاریتو جمع نکن و مهمتر از همه توقع نداشته باش ...تمام

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
دیگه نمی‌خوام حتی بدیهاش رو بگه ب من هیچی نگن اینم مثل مامان باباشه ارزشی برا من قایل نیستن

کسی ارزش تو رو زیر سوال نبرده بلکه شما روی جاریت حساس شدی خودتو کنترل کن

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
کسی ارزش تو رو زیر سوال نبرده بلکه شما روی جاریت حساس شدی خودتو کنترل کن

ن شوهرم قشنگ ی جوری حرف میزد 

میگه تو نمی‌فهمی اون بچه است اون کار بهش یاد ندادن اون فلان اینقدر پشتش وایستاد ک من اصلا حرفی نزده بودم قبل از اون فقط گوش میدادم

یعنی چجوری باشم منظور میگی توقع نداشته باشم میشه بگی لطفا

میگی بشقاب میذاره رو اپن خوب بذاره شما بر ندار تو کارهای مادر شوهرت کمک کن کاری با جاری نداشته باش اگر هم خواستی بهش سرویس بدی که اشتباهه دیگه توقع جبران نداشته باش 🤷‍♀️نذار تو رو به عنوان خوانواده شوهر ببینه باید بدونه جایگاهت مثل خودشه و تو هم عروسی نه بیشتر نه کمتر

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"

ادما وقتی بیشتر از چیزی ک میخوان مایه میزارن همین میشه،اگر واقعا دوس نداری خونه مادرشوهرت کار کنی سعی کن کمتر بری  اگرم کار میکنی در حد معمولی باشه،سعی کن فقط ظرف بشوری یا فقط سفره و جنع کنی.بزار توقع ها ازت کم بسه،بعدشم خودت و با جاریت مقایسه نکن .و رفتاراش و برای خودت بزرگ نکن ک حتی تو خونه زندگیت وقتی پیش شوهرت هم نشستی حرف جاریت و بزنی،خلاصه که سعی کن باوقار تر رفتار کنی و بیش از حد خودت مایه نزار بانو جان

میگی بشقاب میذاره رو اپن خوب بذاره شما بر ندار تو کارهای مادر شوهرت کمک کن کاری با جاری نداشته باش ا ...

یعنی میوه اینا نگیرم درسته؟!

میوه و چایی نمیگیرم اصلا ظرف میشورم و چایی دم میکنم می‌شینم مادرشوهرمم گاز پاک می‌کنه ظرف میشورم باهام بعدش میشینیم.

باورت نمیشه چقدر آدم حرص میخوره ک 

من حرفی نمی‌زنم ولی ناراحت میشیم از جانب داری همسرم 

ن شوهرم قشنگ ی جوری حرف میزد  میگه تو نمی‌فهمی اون بچه است اون کار بهش یاد ندادن اون فلان اینق ...

حساس شدی دیگه ...اصلا کاری نداشته باش خوانواده شوهرت چشم دارن عقل دارن هرچی تو میبینی بیشترشو میبینن ، اون فعلا تازه عروسه و دارن همدیگه رو میسنجن ، شما تمرکزتو از روی جاری بردار کمی هم خودتو به جاش بذار وارد یه خانواده جدید شده حالا حالا ها طول میکشه اخلاق هم دستتون بیاد ، نگران جایگاهتم نباش تو سر جاتی عروس جدیده داره جاپاشو سفت و محکم میکنه 

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
ادما وقتی بیشتر از چیزی ک میخوان مایه میزارن همین میشه،اگر واقعا دوس نداری خونه مادرشوهرت کار کنی سع ...

چشم خیلی به جا و به موقع بود واقعا نیاز دارم کسی اینارو بهم یادآوری کنه قوربون دستت ک می‌نویسی خیلی آروم تر میشم

یعنی میوه اینا نگیرم درسته؟! میوه و چایی نمیگیرم اصلا ظرف میشورم و چایی دم میکنم می‌شینم مادرشوهرمم ...

تا وقتی تو بد جاری رو بگی و بگی چرا کار نمیکنه چرا این طوره چرا اون طوره شوهرتم دفاع میکنه چون حرصی که تو میخوری اون نمیخوره ... شما در حد خودت کمک کن و جور کسی رو نکش 

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
حساس شدی دیگه ...اصلا کاری نداشته باش خوانواده شوهرت چشم دارن عقل دارن هرچی تو میبینی بیشترشو میبینن ...

همین منو ناراحت می‌کنه بخدا من مقایسه نمیکنم ک فقط اینکه اگر این بی احترامی هایی که می‌کنه من میکردم الان منو طلاق داده بودن ب این میگن بچه است ۲۲سالشه دیگه!

من ۲۲سالگی بچم بدنیا اومد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  10 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  9 ساعت پیش