جریان ازاین قراره که سوم دی اولین سالگردازدواج منو همسرمه بعدمن دوس داشتم که سوپرایزش کنم 🤩دوسه بارتواین یسال به مناسبت های مختلف اینکارو کردم که متاسفانه همشون لو رفت😂 بخاطراینکه خیلی تیزه وباکوچکترین حرکتی میفهمه😬ومن حسابی بعدش قهرمیکردم یبارم باچاقوبادکنکارو ترکوندم ازحرص🤣خلاصه من خونه مامانمینابودم وشوهرم شهردیگه بود وقراربود بیادمنم گفتم بایه تیر دونشون بزنم هم جشن یلدا بگیرم هم سالگرد یه شالگردن براش خریدم (خیلی دوس داش خودمم ببافم ولی من بلدنیسم)چنتابادکنک بایه دونه کیک که دیگه کارتم خالی شد 🥲خلاصه اومداول رفتیم خونه دایی همسرم همه اونجابودن بهشون هیچی نگفتم وگرنه جریان لومیرف اونااصرارداشتن تانیمه شب بمونیم پیششون ولی من خستگی همسرموبهونه کردم اومدیم خونه مامانمینافقط دم رفتن به مادرشوهرم گفتم میخوام پسرشو سوپرایز کنم که خوشحال بشه😊خلاصه اومدیم وهمسرم بشدت سوپرایزشدجوری که هنگ بود وبهم گف شاید باورت نشه این اولین بار توعمرمه که سوپرایزشدم😘 توکل عمرم هیچ کس نتونس این کاروکنه چون همیشه میفهمیدم😁