.چند سالیه که از اون واقعه تلخ می گذره و من چند ساله که فقط دارم تماشات می کنم خودم رو از نو ساختم اما تو ، ذهنم رو آلوده ی شک کردی .با اینکه کاری نمی کنم و فقط تو و ذهنم رو با هم تماشا می کنم ،شاید ندونی که چقدر منو پایین نگه داشتی خیلی پایین تر از آسمونی که قبلاً توش پرواز می کردم قرار بود پر پروازم بشی نه بند پاهام .
دوباره.....
چرا قدر خودت و زندگیمونو نمی دونی ؟