پدر شوهرم خیلی تو زندگی اذیتم کرد خیلی ازدستش درد کشیدم اخرین بار ک شوهرم باهام دعوا کرد اومد اونم بد تر منو زد بچمو ازم گرفتو بهم گف برو خونه مادرت من نومو بهت نمیدم داداشمو جلو چشمام با شوهرم کتک زد هرچی از دهنش دراومد ب مادرمو من گف خلاصع هرچی میکشم از دست پدرشوهرمه دوماهی هست ک خونه پدر شوهرم نرفتم و باهاشون حرف نزدم امشب شوهرم گف فردا شب بریم خونه بابام باهاشون اشتی کن خیلی حالم بده از پدرشوهرم متنفرم خیلی ازش بدم میاد وقتی میبینمش حالم بد میشه اونم ازم اصن خوشش نمیاد شوهرمم بامادرم اینا دعوا کرد گف فردا شب تو بریم خونه بابام اینا منم باز باتو میرم خونه مامانت اینا اصن فکر کردن ب فرداشب حالمو بد میکنه ولی مجبورم برم شوهرم میگه از کارام پشیمونم میخوام از دل همه در بیاریم نمدونم باید چیکار کنم😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به همسرم میگفتم میخای گرو کشی بکنی بکن ،نیا خونه مادرم اما من به کسی که برادرمو زده ،بچمو گرفته ،به مادرم توهین کرده حتی نگاه نمیکنم چه برسه به رفت وامد واشتی
ب خاطر شوهرت برد بزار آدم بده پدرشوهرت باشه ماه پشت ابر نمیمونه همه چی رو میشه کدورت ر ...
امشب پدر بزرگش از ترکیه اومده بود بهم گف بریم دیدن بابابزرگم منم از ناچار قبول کردم بعدش اومدو گف امشب من تنها میرم چون بابام اینا هم اونجان فرداشب بریم خونه بابام با اونا اشتی کن بعد تو رو میبرم خونه بابا بزرگم