سلام دوستان، مختصر و ساده عرض کنم:
من با همکلاسیم هستم مدت ۸ ماهه، ایشون اروپاییه و علی رغم اختلاف فرهنگی تا الان رابطه مون رو به جلو بوده، داره فارسی یاد میگیره، تو درسام کمک میکنه، آشپزی دوست داره بر خلاف من و دستپختش خوبه، مهم تر از همه که خیلی خیلی اخلاقمدار و درستکار و مهربونه. باهوشه و کمی درونگرا. رابطه خیلی خوبی با خانواده اش داره، اهل تفریح و ورزشه، اهل خانواده است، قصدش ازدواج هست و منو عمیقا دوست داره.
با اینکه من هنوز با قانون ایران متاهلم و نتونستم جدا شم، ولی حتی اسم همسر سابقم رو نپرسیده و اصلا سوال نمیپرسه تا من نخوام بگم و قضاوتم نمیکنه، بیشتر نگران منه که از لحاظ روحی اذیتم.
داون سایدش اینه که هیچ پولی نداره، خسیس نیست ولی واقعا پول نداره، الان دانشجوعه و داره برای phd اپلای میکنه امسال و قصدش اینه دانشگاه تدریس کنه بعدش، که خب من مطمئنم میتونه، درسش خوبه. ولی خیلی خودش رو به آب و آتیش نمیزنه که از الان اضافه کار کنه و پول پس انداز کنه. نمیدونم نظرش راجع به نقش مرد و زن چیه در تهیه رفاه، ولی حدس میزنم مثل سایر غربیها فقط خودش رو موظف ندونه. من دختر مستقلیم، مملکت غریب بودم چندسال تنها، درس خوندم و کار کردم ولی دوست داشتم حرکت و نگرانی بیشتری میدیدم ازش.
خیلی دوستش دارم، وقتی باهامه حالم خیلی خوبه، سعی میکنه حالم رو خوب کنه، خیلی باشعوره و حواسش بهم هست تو جمع.
تا الان کامیونیتی ایرانیان دانشگاهم در جریان نیستن غالبا ولی میخواستم برای آشنایی الکس با فرهنگ ایران تو خونه ام شب یلدا بگیرم و یکسریها رو دعوت کنم. یکم دودلم که چطور پیش بره.
موضوع دیگه هم اینکه همسر سابقم رو دوسال و نیمه ندیدم و حالا قصد برگشتن و دیدار من رو کرده، مطمئن نیستم هنوز کاملا بهش از لحاظ احساسی ایمن باشم، میترسم خدشه ای تو رابطه ام با الکس وارد بشه. ما عاشقانه ازدواج کردیم و اون هنوز دوستم داره. سیاهی بینمون بسیاره و ترمیم نمیشه ولی هنوز انگار در دلم نمرده کاملا و این منو میترسونه.
اگه شما بودید چه میکردید؟
رابطتون رو با الکس علنی میکردید و با قلبی مطمئن به این رابطه عمق میدادید؟