1402/3/28بدترین5 روز زندگیم... 💔دقیقاا6ماه از اون روز و نبود عزیزترینم میگذره🖤دقیقااا تو همچنین شبی؛ تو همچین تاریخی؛ همین موقع های شب داشتم التماس خدارو میکردم ک اینجوری امتحانم نکنه و داداشم رو ازمون نگیره تا خود صبح از دلشوره و حال بدم خوابم نبرد امشب هم مثل اون شب حالم ب شدت بده تمام لحظه های اون شب نحس لحظه ب لحظه جلو چشام هستن و تا خود صبح بیدارم...💔🖤 تا اینکه رسید ساعت4:45صبح این لحظه بود ک بدترین و زجرکش ترین خبر عمرم رو شنیدم و با صحنه هایی مواجه شدم ک نباید... 💔😭😭تهران؛ بیمارستان کودکان مفید بدترین خاطره رو برام ساخت💔 کاش هیچ وقت این تاریخ؛ این روز؛ و این ساعت نمی رسید کاش.. 😭💔.
💔💔😿😿
خدا به دلت آرامش بده 😔
همدردتم 😭😭😭من بعد دوسال هنوز تو همون روز اول گیر کردم،دنیا برام جهنمه،دیشب خواب داداشگو میدیدم دستاشو گرفته بودم نگاه میکردم نازشون میکردم🥲میگفتم مردنش خواب بوده و هی نگاش میکردم و خدا رو شکر میکردم،وقتی بیدار شدم دوس داشتم دنیا رو خراب کنم😭😭😭😭
براتون از خدا طلب صبر و آرامش میکنم گلم
خدا رحمت کنه داداشتو
قسمتش این بوده که تو این دنیا نباشه،اونجا بیشتر بهش خوش میگذره.تنها چیزی که ناراحتش میکنه،دیدن غم و غصه شماست.صبور باش خواهرم.راضی باش به رضای خدا.
از خدا میخام انقد بهت شادی بده که این غم سنگین از بین بره
قلبم شکست با خوندن تایپک هات💔
آخ گریم گرفت😭بمیرم برای دلت😭❤️
آخ ک خیلیییی سخته😭😭😭😭
اینکه قبل از فوتش همش تلفنی با هم حرف میزدیم حالش خوب بود چون ام بود از تولدش گذشته بود می گفت میام خونه کیک دو طبقه برام بگیرید دوستامو دعوت میکنم چقدر ذوق داشت برای تولدش😭😭همون کیک رو بردیم سر خاکش و دوستاش دورش جمع بودن و خودش نبود😭😭😭😭دلش برام تنگ بود بهم گفت بیا این همه راه رفتم تا تهران وقتی رسیدم کار از کار گذشته بود مامانم بهش گفت خواهرت اومده با آخرین نفسی ک داشت گفت فهمیدم اومد این آخرین حرفش بود😭😭😭تا نفس داشت نزاشتن ببینمش😭😭💔💔💔💔
ممنون گلم
اره قطعا اون دنیا جاش بهتره تو این دنیا خیلییی زجر کشید... 💔😭
میدونی خواهر اصلا انتظار چنین چیزی رو نداشتم یه درصد هم نمیدونستم ممکنه ک همچین اتفاقی بیفته مشکل خاصی نداشت حالش خوب بود تلفنی کلی با هم حرف میزدیم روزی چندین دفعه بهم میگفت زنگ بزن دلم تنگته 😭😭
دید مرخص نمیشه گفت بیا پیشم این همه راه رفتم تا تهران وقتی رسیدم کار از کار گذشته بود تا نفس داشت نزاشتن ببینمش حتی بهمون نگفتن چرا اینجوری شد وقتی رسیدم مامانم بهش گفته خواهرت اومد گفت فهمیدم اومد این آخرین حرفش بود و آروم خوابید و دیگه هیچ وقت بیدار نشد😭😭😭😭😭😭😭
ممنون خواهر💔
پدر و مادرم روز ب روز حسرت میخورن و حالشون بدتر میشه من جلوی اونا چیزی نمیگم ک حالشون بدتر از این نشه داداشم ته تغاری بود خیلییییی وابسته هم بودیم شبا با هم می خوابیدیم و صبح ها زودتر ک بیدار می شد سریع میومد منو بیدار میکرد می گفت دیدی من زودتر بیدار شدم دیگه میومد تو بغلم عادت دارم بهش ولی دیگه نیست 😭💔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
