اونایی ک قضیه رو نمیدونن تایپیک قبلیمو بخونن
اونایی ک میدونن
بالاخره جرات فرار کردن و پیدا کردم
صبح ک رفتم دانشگاه نامزدم اومد دنبالم و دیگ سریع رفتیم و خونه نرفتم😂🥲
خونوادمم هرچی زنگ زدن گفتم من دیگه نمیام
ب مادرشوهرمم زنگ زدن در خونشم رفتن اونم گفته نه اینجا نیومده
امشب و محض احتیاط تو ماشین میمونیم که ی وقت در خونه مادرشوهرم نباشن🤝🏻
اینقد ذوق دارم که نمیدونین🥺😂😂
فقط داداشم خبر داشت ک میخوام فرار کنم
اونم خداروشکر لوم نمیده
ولی شدت عصبانیت داداشم و ببینین